4
سهم اشكانیان
حملۀ مقدونیان به رهبری اسكندر به ایران، كه بیشتر حملهای فرهنگی، با هدف پایان دادن به دشمنی دیرپای ایران و یونان بود، به فروپاشی فرمانروایی هخامنشیان، كه نخستین امپراتوری بزرگ جهان بود، انجامید.
حكومت یونانی سلوكیه، برای درهم شكستن قدرت فرهگی ایرانیان، كه پشتوانۀ قدرت سیاسی و نظامی آنان بود، با آگاهی و برنامۀ از پیش تعیین شده، به طور تمام عیار وارد میدان شده بود. ما با اینكه از چگونگی آغاز كار اشكانیان آگاهی چندانی نداریم، نشانههای كمرنگی در دست داریم، كه اشكانیان، با بهرهگرفتن از نبود آهنگی منسجم در جانشینان اسكندر برای حفظ متصرفات او، دوباره موفق به تاسیس حكومتی ملی در ایران شدند.
اشكانیان، با ساختار فرمانروایی ویژۀ خود، كه حاصل خود به خودی آن نوعی دموكراسی فرهنگی بود، جز به جنگ، برای نگهداری از فرمانروایی، به زندگی و دلبستگیهای فرهنگی و دینی روزمرۀ مردم كاری نداشتند. با این همه، آنها در آغاز كار خود، برای رویارویی با هجوم و نفوذ فرهنگی سلوكیه و نشان دادن این كه وارثان راستین هخامنشیان اند، در عمل ناگزیر از رونق بخشیدن به برخی از آیینهای تعیینكنندۀ دینی ایرانیان بودند. برای نمونه، با تبدیل معبد آناهیتای استخر، كه در حقیقت یك آتشكده بود، به مركزیتی مذهبی، اسبابی فراهم آوردند تا مغان بتوانند با بیدارنگهداشتن سنتهای ایرانی از رخنۀ هلنیسم به ایران جلوگیری كنند. البته این برداشت با تكیه بر برخی از نشانههای تاریخی است. وگرنه در اینباره هم دستانمان بسیار خالی است.
بزرگترین دستاورد حكومت ملی اشكانیان، با بیرون راندن سلوكیان از ایران، جلوگیری از دگرگونی مدنی در ایران بود كه در برنامۀ كار سلوكیان قرار داشت. حتی اگر از این نشانههای كمرنگ نیز در دست نمیبودند، باز هم نظر ما این میبود كه مقاوت اشكانیان و به سخن دیگر مقاومت ایرانیان بیمانند بوده است. زیرا همه چیز گواه آن است كه حضور طولانی و نیرومند سلوكیه در بخشهای گوناگون ایران نتوانسته است در دگرگونی ایرانیان و به اصطلاح هلنیزهكردن ایران موفقیت چشمگیری داشته باشد. حتی از نظر زبان، یونانیان از ایرانیان واژههای بیشتری وام گرفتند تا ایرانیان. شاید توجه به نقش عربها تنها در ظرف نیم قرن، برای درك موضوع كفایت كند. مقدونیان فرمانروایی هخامنشیان را برانداخته بودند و عربها حكومت ساسانیان را.
4. 1:
مدنیت ایران در زمان اشكانیان
با همین آگاهی كمتر از اندك میتوان به این باور رسید كه برخاستن به هنگام اشكانیان وفق به پاسداری از هویتی شد كه امروز ایرانیان، درست یا نادرست، به آن میبالند.
پیداست كه این ت ئ'كید كه اشكانیان بیشتر از 450 سال نگهبانان و مرزبانان ناپیدای فرهنگ، مدنیت و استقلال ایران بودند، چیزی از ارج دیگر پاسداران ایران نخواهد كاست.
ظاهراً فرهنگ اساطیری ایران نیز با این خاندان پیوندی ژرف دارد، كه نخست باید زمینهای درخور پژوهش در اینباره فراهم آید. بدون تردید بسیاری از داستانهای اساطیری ما از صافیِ خویِ پرازگذشت و عیارانۀ اشكانیان گذشته است. این خوی، كه از میان غبار تاریخ پیداست، میدان گسترده و همواری بود برای اندیشهها و برداشتهای خصوصی مردم، كه اگر برجای میماند سرانجام به تساوی حقوق «حاكم» و «محكوم» در مدنیت ایران میانجامید.
هنوز همۀ ایرانیان مهر چندان پیدایی به اشكانیان نیافتهاند، كه به اسكندریان سكندری زدند و زمینههای فروپاشی آنان را در برابر رومیان فراهم آوردند. زمینه هم چندان فراهم نبوده است. فردوسی هم از دست نیافتن به «شاخ و بن» تاریخِ اشكانیان در رنج بوده است و نمیتوانسته است از آنان چیزی «در نامۀ خسروان» بیابد.
در دیگر نوشتههای دورۀ اسلامی نیز، جز شبح، چیزی از اشكانیان به دید نمیآید. پیداست كه با گذشت زمان، هر آنچه كه در پیوند با تاریخ بیش از چهارونیم قرن ایستادگی دلیرانه و پیروزمندانۀ اشكانیان در برابر یونانیان و رومیان بوده است، در ادب شفاهی از هضم تاریخی اساطیر و افسانهها گذشته است. پیروزمندانه ازیرا كه یونانیان و رومیان با حضور اشكانیان كمو بیش در شرق آسیای صغیر متوقف ماندهاند.
بیشترین نشانههایی كه از مدنیت دورۀ اشكانیان برجای ماندهاند مربوط به فرهنگ دینی هستند. دین ساسانیان كه تقریباً همۀ مدنیت دورۀ ساسانی را در انحصار خود دارد، عكسالعملی است در برابر آزادی دین در زمان اشكانیان. در زمان اشكانیان، با آزادی بیچون و چرایی كه در رفتارهای مدنی و دینی به وجود میآید، آناهیتا و میترا به اوج قدرت می رسند و با اهورمزدا تشكیل یك مثلث را می دهند. معبد آناهیتا در كنگاور گواهی میدهد كه اشكانیان و ایرانیان از فرهنگ سلوكی - یونانی ضربه ندیدند، بلكه با هضم آن نیروی بیشتری گرفتند. اشكانیان در آغاز كار خود، برای مقابله با هجوم و نفوذ فرهنگی سلوكیه و تبیین این كه وارثان راستین هخامنشیان هستند، ناگزیر از پشتیبانی از آیینهای دینی ایرانیان بودند و با تبدیل معبد آناهیتای كنگاور (یا استخر) به یك مركزیت مذهبی، اسبابی فراهم آوردند تا مغان بتوانند با بیدار نگهداشتن سنتهای ایرانی از توجه ایرانیان به هلنیسم جلوگیری بكنند.
شگردِ هنر مقاومت اشكانیان در برابر هجمۀ فرهنگی بیگانگان، در بازگذاشتن دست مردم در انتخاب شیوههای مدنی خصوصی و پرهیز از دیكتاتوری در برابر خواستها و علاقههای خصوصی مردم بود. بااینكه دربارۀ آگاهانه بودن گزینش این راهكار آگاهی چندانی نداریم، تامل در این راهكار میتواند بسیار سودمند باشد. چون این شیوه، به رغم عامی بودن مردم، پاسخ تاریخی خود را گرفته است.
دنباله دارد
--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir

