پی نوشت

دروغ!

 

گنجشکی به پروازم برد

و در میان راه رهایم کرد با پرکی از بالش

پرک را سوزاندم مگر برگردد

دلم از چشمم چکید و برنگشت

داستان پر سیمرغ هم دروغ بود

 

30 دی 88

 

معبد

 

امروز هوای دلم کمی تا قسمتی ابری بود

وای اگر این هوا بی رنگین‌کمان می‌بود

و این طاق رنگین را در بالای سر نمی‌داشتم

 

هزار خاطره را کتیبۀ طاق رنگین کردم

تا مبادا معبد ابروانت را از یاد ببرم

 

8 بهمن 88


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


پی نوشت

عطر حضور!

 

درست وقتی که روحم ترک می‌خورد

تو پشت به من داشتی

و ایستاده می‌رفتی

 

رفتی اما عطر حضورت را جاگذاشتی

ایستاه و پشت به من

 

11 دی 88

 

یادش به خیر!

 

درخت خرمالو امسال بار نداشت

گنجشک‌ها جواب سلامم را نمی‌دهند

آن‌ها نمی‌دانند

دل چشمه ترکید که جوشید

و به کوچه‌های گمشده راه کشید

 

استعداد پنجره هم پاسخگوی ازدحام خاطره‌ها نیست

شاید هم خرمالو میوه داشته است و پنجره خست می‌کند

در این هوای دم‌کردۀ غلیظ

 

یاد عطر صدای گنجشک به خیر

در هوای رنگین‌کمانی فصل پاییزدار

 

20 د ی 88

 

دعوت نا به هنگام!

 

امروز کوچه را  دعوت کردم به خانه

نشاندمش در کنار خیال یار

پایم همراهی نکرد

کوچه ماند و او

از پنجره پاییدمش

مبادا راه ناهموار آسیبش زند

و پشیمان شدم از دعوت نا به هنگام کوچه

 

22 دی 88

 

هوای خاموش!

 

به چه کار آیدم زعشق شبهی

در گلستان نمانده است ورقی

عشق همان پنج روز و شش بود بی‌دوام

رفت و به من نزد سرکی

 

به چه کار آیدم صداقتی مخدوش

بازویم تمنای همدوش دارد

جسد کوچه و پله پوسیده

گلوی درخت انجیر خشکیده

گنجشک کوچه به کوچه کوچیده

ای امان!

پنجره هم هوایی خاموش دارد

 

25 دی 88

 

شهریار!

 

شهرک من در سایه‌سار چشمت غنوده ست

در مسیر نسیم نفست

شهرک من در سراشیب گونه‌ات نشسته ست

در قهقرای قهر غریبت

 

دیریست که من نفی بلدم

و شهرکم با نگاه من غریبه ست

هوا غبارآلود ست

درخت انجیر و خرمالو اخم کرده اند

شهریاری باید!

 

29 دی 88


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


خبری از پیرامون خودم

دریغ که در روزگاری که ما نیاز به آگاهی بیشتری داریم، وقتمان صرف لجاجت و بدگویی می‌شود.

به دنبال مصاحبۀ من با روزنامۀ اعتماد، نمایندۀ محترم زرتشتیان در مجلس، غافل از اینکه من 35 سال است که شاید بیشتر از همه دربارۀ زرتشتیان قلم زده‌ام و بسیاری از نکته‌های تاریک را به روشنایی کشیده‌ام، مرا تهدید به شکایت کرده‌اند. خوشحال نمی‌شوم که شکایتی بشود و من حرف‌های ناگفته‌ای را هم بر زبان آورم. چون مهر من به هم‌میهنان زرتشتی، نخستین یکتاپرستان جهان  بیش از این‌هاست.

فعلا به اشارۀ آقای غیاث‌آبادی بسنده می‌کنم.

با فروتنی پرویز رجبی

 

سخنان تازه استاد رجبی و برآشفتگی جاعلان تاریخ و پیروان ناراستی و دروغ

روزنامه اعتماد دو مصاحبه با آقای دکتر رجبی انجام داده است که نخستین آنها در تاریخ 12 آبان‌ماه 1388 با عنوان «مروری بر سقوط ساسانیان و ورود اسلام به ایران» و دومین مصاحبه در تاریخ 20 دی‌ماه با عنوان «چرا ایران ساسانی سقوط کرد» در این روزنامه منتشر شد. همچنین در تاریخ 8 دی‌ماه نیز گفتاری از این نگارنده با عنوان «مکتب تاریخ‌نگاری رجبی» منتشر شده بود. این گفتگوهای آقای رجبی چشم‌اندازهای تازه‌ای را پیش روی پژوهشگران می‌گشود و رویکرد همیشگی ایشان را که کوشش برای همبستگی مردم و واقع‌نگری تاریخی، و دوری گزیدن از بکارگیری تاریخ برای ترویج نژادپرستی و ایجاد اختلاف‌های قومی است را نشان می‌داد.

سخنان استاد رجبی موجب شد تا کسانی که با فریبکاری و تاریخ‌سازی و قصه‌پردازی، آرمان‌ها و دستاوردهای مردمان جستجوگر بازیابی هویت ملی را به باد فنا می‌دهند و سخنان دانشمندان را سد راه عوام‌فریبی و دکان‌یابی خود می‌دانند، شروع به تهدید و هتک حرمت ایشان کردند. 

در اینجا قصد دفاع یا نقد سخنان استاد رجبی را ندارم و ممکن است با برخی سخنان ایشان موافق یا مخالف باشم. اما هیچ مخالفتی نمی‌تواند دلیلی برای توهین و تهدید پژوهشگران باشد. 

آنچه در گفتار آقای رجبی که شاخک‌های آقایان را حساس کرده است، این است که گفته‌اند «اصالت گاتهای منسوب به زرتشت، مورد تردید است». این گفته موجب شده تا سیل دشنام‌ها و تهدید‌ها و علامت تعجب‌ها در وبلاگ‌ها و ایمیل‌ها به راه بیفتد و هر آنچه را که شایسته خودشان است به استاد منسوب کنند.   

نماینده زرتشتیان در مجلس نیز نامه‌ای خطاب به سردبیر روزنامه اعتماد نوشته و در «گفتاری زشت»، آقای دکتر رجبی را بخاطر یک اظهارنظر به عنوان شخصی «مجهول‌الحال» (چه اصطلاح فقهی قشنگ و بامزه‌ای!) تهدید به شکایت و پیگیری قانونی در مراجع ذیصلاح کرده و گفتار زشت را با «کردار زشت» آراسته است. براستی که پاسخی جز این از ایشان انتظار نمی‌رفت؛ چرا که نه سوادش را دارد و نه صلاحیتش را. اینان از پاسخ عالمانه به سخنان آقای رجبی- به عنوان پژوهشگر برجسته و تاریخ‌نگار صاحب اثر- عاجزند و بحث با ایشان در حد و اندازه شعارزدگانِ غوغاسالار نیست.

آقای اسفندیار اختیاری برخلاف آموزه‌های زرتشت که از نژادپرستی و ملی‌گرایی آنچنان بدور است که حتی نام ایران را یکبار هم بر زبان نیاورده، و هیچ قوم و ملتی را برتر از دیگری نمی‌انگارد؛ در ادعایی نژادپرستانه، زرتشتیان را «ایرانی‌ترین ایرانیان» می‌نامد و آشکارا نشان می‌دهد که چنانچه قرار بود به مانند روزگار ساسانیان، قدرت در دست این جماعت باشد چه خفقان و وحشتی که با همین شعار به راه نمی‌انداختند.  

اما از آنجایی که آقای نماینده محترم، خیال می‌کنند کارهای لازم نمایندگیِ خود را بی‌کم و کاست به انجام رسانده و فقط همین یک قلم باقی مانده که پژوهشگران را به دادگاه بکشد، و نیز تصور می‌کند که دست به تهدید و شکایتش از نویسندگان و پژوهشگران باز است (لابد به واسطه حشر و نشر و همسفری‌هایی که با دولت فخیمه دارند)، تمایل پیدا کرده‌ام تا با نوشتن واقعیت‌های دیگری، در زمرهٔ کسانی باشم که به لطف ایشان در صف محاکمه و دادگاه قرار می‌گیرند و این فیض عظما نصیب این کمترین نیز بشود. امیدوارم که خدای ناکرده نامم در فهرست مغضوبین از قلم نیفتد.  

باشد تا به یاری اهورامزدا در صف کسانی قرار گیرم که به لطف آقای نماینده محترم عازم محکمه سرکوب و تفتیش عقاید ایشان هستند. باشد تا به لطف ایشان در زمره پیروان اشا قرار گیریم. چنانکه نیاکان ما را به لطف سرنیزهٔ موبدان سرکوبگر و تمامیت‌خواه زرتشتی به همین راه اشا و راستی هدایت فرمودند. (برای آگاهی بیشتر از این دستگاه شکنجه و آدمکشی بنگرید به کتیبه‌های موبد کرتیر در نقش‌رستم، نقش رجب و سرمشهد. این کتیبه‌ها بارها به زبان‌های گوناگون و از جمله به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند). 

با توجه به این نکات، بر این باورم که برخلاف عموم جامعه شریف زرتشتی، رفتار و کردار برخی از زرتشتیان یا پیروان آنان، نه تنها کمترین شباهتی به پیروی از راه راستی و پندار و گفتار و کردار نیک ندارد، بلکه مصداف بارز راه ناراستی و دروغ، و پندار و گفتار و کردار زشت است:

آیا آقایانی که از بحث و گفتگوی علمی عاجزند و تنها راه سرکوبی را بلدند، تصور می‌کنند که اگر استاد رجبی تردید در اصالت گاتها را به زبان نیاورده بود، اصالت گاتها تثبیت شده بود؟ آیا خبر ندارند که آقای رجبی تنها راوی تردیدی بوده که در سراسر کرسی‌های اوستاشناسی جهان رواج دارد؟ آیا دانشمندان دیگر کشورهای جهان را که نه فقط در اصالت گاتها تردید دارند بلکه حتی شخص زرتشت را هم خیالی می‌دانند، می‌توانند به پای میز محاکمه بکشانند؟ (برای نمونه بنگرید به: «نظریات ژان کلنز در باره گاتهای زرتشت» لطفاً برای تحویل حکم جلب نیز به سفارت فرانسه مراجعه فرمایند).

آیا آقایان خبر ندارند که اکنون تمامی دانشمندان و پژوهشگران جهان از جعل و تحریف‌هایی که زرتشتیان ایران در حدود یک سده اخیر به راه انداخته‌اند، آگاه هستند و در این زمینه کتاب‌ها و مقالات متعدد نوشته‌اند؟ آیا خبر ندارند که استاد پورداود پرده از یک کتاب اوستایی که زرتشتیان ساخته بودند، برداشت؟ آیا خبر ندارند که زرتشتیان هند از مخالفان جدی تقویمی هستند که زرتشتیان ایران در بیست سال پیش جعل کردند؟ آیا خبر ندارند که اوستاشناسان دنیا می‌دانند که زرتشتیان تا سده اخیر از نام و کتاب گاتها بی‌خبر بوده‌اند و اصولاً هیچگاه گاتها کتاب دینی آنان نبوده است؟ آیا نمی‌دانند که مبدأ ساختگی زمان زرتشت موجب مضحکه و تمسخر تقویم‌شناسان دنیا شده است؟ آیا نمی‌دانند که اکنون همگان می‌دانند که نام «زرتشتی» برای این دین قدمتی تا عصر ناصرالدین‌شاه دارد و پیش از آن چنین نامی در هیچ متنی نیامده است؟ فکر می‌کنند هیچکس نمی‌داند که این دین با قدمت کمتر از 1800 سال هیچ ارتباطی با شخص زرتشت ندارد؟ فکر می‌کنند که کسی صدها صفحه متن پهلوی دینکرد در توجیه ثنویت را نخوانده است؟ فکر می‌کنند هنوز هم می‌توان مانند گذشته در برابر مزدکیان از ثنویت و ازدواج با محارم و جنگ‌افروزی و کشتن مردم غیرزرتشتی دفاع کرد و بعدها همه اینها را با تبلیغات دروغین و با قوهٔ قهریه به گردن مزدکیان انداخت؟ (برای نمونه بنگرید به: آیین مزدک به روایت دینکرد). یا اینکه تصور می‌کنند عموم مردم و دانشمندان به مانند همان چند شخص احساساتی که دور و بر خودشان هستند، می‌اندیشند؟

دلیل اینکه چرا جوانان جستجوگر هویت ملی که به دنبال گمشده‌ای نزدیکتان می‌شوند و خیلی زود از پیرامونتان می‌گریزند را در گفتارهای انتقادی امثال بنده و استاد رجبی جستجو نکنید. دلیلش را در گفتار و کردار خود بجویید. جوان امروز را نمی‌توان به مانند نسل‌های پیشین فریب داد. حتی به مانند یک نسل پیش. اکنون دروغ‌ها و فریب‌های تاریخی را نمی‌توان به نام واقعیت‌ها به خوردش داد. او دلیل و سند معتبر تاریخی می‌خواهد. سخن من و شما (هر قدر که زیبا و احساساتی باشد) برای او سند نیست.  امروزه اوج عصر سرعت و فراوانی اطلاعات در سراسر تاریخ بشری است. همه اینرا فهمیده‌اند که دیگر ممکن نیست به نسل امروز دروغ‌های تاریخی گفت. می‌فهمند و از پیرامونتان می‌گریزند. آنان از این همه دروغ که پیرامونشان را گرفته، خسته و بیزارند. چرا نکته به این سادگی را درک نمی‌کنید؟  

‫بروید و بجای چنین رفتارهایی، چند نفر اوستاشناس تربیت کنید تا در چنین مواقعی این چنین دست خالی نمانید تا ناچار شوید بجای بحث عالمانه به گفتار و کردار زشت روی آورید و بجای اینکه پیرو راه راستی باشید، پیرو دروغ شوید.

رضا مرادی غیاث آبادی

 


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


پی نوشت

ثانیه‌های عجول!

 

آوازۀ خوش نمی‌خواهم

آوازم آرزوست

با عطر رنگین کمان

و زلالی کوچه

و تکیۀ خرمالو به انجیر

در قاب نگاه

و حضوری رفیع

در ثانیه‌های عجول

 

آوازۀ خوش نمی‌خواهم

آوازم آرزوست

در ازدحام بازگشت خاطره‌ها

 

9 دی 88

 

یاد!

 

هروقت دلت برای خودت تنگ شد

به چشم‌هایم نگاه کن

در ازدحام انبوه خاطره‌ها

یادت را خواهی دید

در لابه‌لای رطوبت

 

10 دی 88

 

جاده!

 

جاده بی‌پایان نبود

خاطره‌ها اما

کلافی سردرگم  بودند

من این راه را هزار بار هم بروم

در آغاز غوته خواهم خورد

درگیر فقط چند خاطره

 

10 دی 88

 


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir