دیوارنوشت ها

بی‌خبرم!

 

صدای پای پرواز پروانه‌ای را می شنوم

آن بالا چه‌خبرست

برخلاف همیشه

 

حتما روز شروع شده است باز

آن‌روزها

صبح‌ها

کلاغی لی‌لی‌کنان می‌آمد جلو پنجره

برای دزدیدن پنیری که برایش گذاشته بودم

و من فکر می کردم فقط بوس را می‌توان دزدید

در گوشه‌ای ناامن

 

نسیم جای‌مانده از باد و توفان

با دستانی خالی از نشانی

با حرارت هست و نیستش

پرسه می‌زد

و شاخه‌ها مانند چراغ دریایی

ساحل هر فصل از سال را نشان می‌دادند

 

باران پای‌می‌فشرد همیشه

بر سر تنها کلمۀ خود

گوش‌ها هم عادت داشتند به این کلمه

 

امروز آن بالا چه خبر است؟

فرق چندانی با دیروز کرده است؟

بی‌خبرم!

 

10 بهمن 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

 

مثنوی هفتاد من!

 

همین چند ساعت پیش صبح بود

هیولایی از جنس پنبه و دریا و آتش و ابرهای ناپیدا

الان نیمه‌شب

لحافی سیاه با لکه‌های نارنجی و مهتابی

گاهی هم خرمالویی

و یک سال پیش پارسال

زانو در بغل در کنج ناکجایی

پس از سال‌هایی که آمدند

مثل نسیم و باد و توفان

سری زدند و رفتند

تا مرا به الان رساندند

بدون سفارشی مخصوص

 

شش سماور دارم

که از سمساری‌ها خریده‌ام و از بیزاران

و از بیزاران بیگانه با بیزاری

 

یک اشکاف لباس منتظر

از بیست‌ساله تا پنج‌ساله

این یکی پنج‌ساله را هنوز نپوشیده‌ام

حاصل عادت هوسی بی‌موقع

هوسی سورمه‌ای با خط‌های نزدیک به سفید

مثل هوس دیدن پولکی از برف در چله تابستان

در ازدهام بهت سرگشتگی

 

سال‌هاست که ندیده‌ام

قندانی کهنه را که از کجایی خریده‌ام

و با چند حبه قند در جایی دربسته نشسته است

با انگشتانی معتاد به صدای قند

 

در هرگوشه ای از اتاقم هم چیزکی دارم از قدیم

با دلبستگی‌هایی فرسوده

با انبوهی از نگاه‌های سابقم در جیب و گریبان

 

تعدادی هم کتاب زبان‌بسته

با بی‌شماری از رد پای شصتم در آن‌ها

و نگاه‌هایی که لا به لایشان ماسیده‌اند

 

پنجره اما مال من نیست

یار دبستانیم

پس از من هم به سراغش خواهد آمد

بی‌تردید با دستی خالی از راه مدرسه‌ام

بدون ییلاق‌ها و قشلاق‌ها

روبه روی دیوار رو به رو

و سماورها چیزی را تداعی نخواهند کرد

 

به همین سادگی

به سادگی لانۀ پرستویی سفرکرده

و بی‌تردد در چشم‌هایم

وگرنه دیوار رو به رو هرجایی می‌شد!

 

7 بهمن 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

 

پنجره!

 

پنجره امروز ضامن آسمان شد

و تاخیر یار دبستانیم

پنجره پیچک نگاهش را به درختان

و بام‌ها

و همگنان خود بخشیده بود

 

رفاقت غریبی بود امروز میان پنجره‌ها

و شاخه‌ها

پنجره ‌ها غصۀ شاخه‌های یخ‌زده را می‌خوردند

شاخه‌ها هم نگران پنجره‌های بسته بودند

و زندانی‌های پشت سر آن‌ها

 

خنده‌ام گرفت که پنجره امروز

بی‌گفت و گو ضامن آسمان شد

و یار دبستانیم

 

5 بهمن 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

آخرین دفاع!

 

آغوشم خالی‌ست از آلبالو

و سنجد  و کرسی

از زالزالک و خرمالو

از شانه به سرهای گندمزار

از مظهر قنات

از جعبۀ مدادرنگی

از حب و نبات

 

آغوشم  خالی‌ست

از کوچه‌های رفته

از بیابان‌های پرحوصله

از کوه‌های دست در دست

از آخرهای هفته

از قاصدکی با هزار بازوی پرنیان

 

آغوشم خالی‌ست از منشور نگاهی که داشتی

هردم سینه‌ام رنگی می‌گرفت

و در هر گوشم زنگی می‌نواخت

چشم‌هایم به جریان می‌افتادند

و قلبم می‌تاخت

بی اندیشه‌ای از باخت

 

آغوشم خالی‌ست

با پایه‌هایی لرزان

اما نمی‌دانم چرا

لغزان آمدم به سویت

برای سرقت تاری از ابریشم

 

2 بهمن 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

کاش می توانستم کف بزنم!

 

چشمم را می شویم

پهن می کنم جلو آفتاب

دستم را می پیچم دور گردنم

تا صدایم کسی را نیازارد

صبر زبانم می گریزد

و می نشیند بر صخره ای دور

برای پاشیدن حرف هایم بر سنگ و لاخ

 

فریاد در کوهستان

می سُرد و جان می گیرد

شقایق ها سرمی برگردانند

گنجشک ها و کفترها

واژه  ها را جمع می کنند

برای ساختن لانه ای نو

 

چشم خشکم را

که لعابی از آفتاب گرفته است می پوشم

و چشم انتظار صبر فراری می نشینم

 

آسوده باشید

شاید برنگردد

شاید هم برای زبانم

دامنی تخم کفتر به ارمغان بیاورد

دهانم بی بارش زبانم می خشکد

و ابرهای زندانی دلم

سراغ یار دبستانیم را می گیرند

من هم از دایره زنگی مشتی خوشی

برای دلم قرض می گیرم

 

ای جان!

در دیوار رو به رو

قاصدک ها را رنجور اما رقصان می بینم

وکلاغ ها  را که چاوشی می کنند

با کوله باری از نگاه

بی قفسی در دست

در سایۀ مرغوب درختان زبان گنجشک

شاید با صبرم در منقار

قصد زبانم را دارند

کاش می توانستم کف بزنم

 

30 دی 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

پنجاه پنجاه!

 

خاصیت نگاهت

با خروشی خفته

مرا خسته نمی کند

 

بیدار کن این خروش را

خستگی دیگری در راه است

و از پای افتادن

و تکلیفی مجزا از این روزمرگی ها

 

منتظر دندان تیزت هستم

که ببرد این پیوند باریک را

باور کن خسته ام از خسته نشدن

خسته ام از این مزرع بی حاصل

 

همۀ غصه ها را تنها نخور

رعایت سهم من را هم بکن

اقلا پنجاه پنجاه!

 

28 دی 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


پاسخ به پیام

 

جمیل گرامی

من کی و کجا دربارۀ نوروز، که به قدمت تاریخ ایران است، نظری را که به آن اشاره کردید داشته ام؟ اگر چنین جایی را نشانم بدهید، یادگاری خوبی از من دریافت خوهید کرد.

در هر حال سپاسگزارم از تماستان و پیامتان.

 

با فروتنی

پرویز رجبی


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

دست های من!

 

دست دلم کوتاه است

و انجیرها دور

در آغوش آسمان نزدیک

 

دست چشمم فقط به پنجره می رسد

و شاخه های درختان کوتاه اند

در زیر آسمان بلند

 

دست شانه ام به شانه ام اعتنا نمی کند

و خجالت هزار تمنای فسیل شده

می خزد به زیر آسمان زیر بغلم

 

دستم به دستم نمی رسد

تا کف بزنم به غیرت دیوار رو به رو

در کنار آسمان محبوس در اتاقم

 

اما خوشحالم که دست روی دست نمی گذارم

و به مهربانی دستور می دهم تا با یک دست

هر هزاردستان خوشنوا را دست آموز کند!

 

21 دی 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

 پنجرۀ سرکش!

 

پس یواشکی فریاد می کشم

قلبم را که بشکافند دلم را خواهند یافت

در حال فراردادن خونم

خون مغروق در خود و عصاکش من

و خونی که از دست دلم

با دلی خونین می گریزد

اما باز به دلم پناه می آورد

 

قلبم را که می شکافید

نگران تهیدستی دلم نباشید

ارتفاع دلم سر بلند است

با قله ای آتشفشانی

در کنار پنجره ای سرکش

که به من سر نمی کشد دیگر

حالا کو یار دبستانیم

تا تیمار کند پنجرۀ بیمار را

اگر حوصله ای برای تیمار نیست

جراهان را خبر کنید!

 

15 دی 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir