دیوارنوشت ها

 پنجرۀ سرکش!

 

پس یواشکی فریاد می کشم

قلبم را که بشکافند دلم را خواهند یافت

در حال فراردادن خونم

خون مغروق در خود و عصاکش من

و خونی که از دست دلم

با دلی خونین می گریزد

اما باز به دلم پناه می آورد

 

قلبم را که می شکافید

نگران تهیدستی دلم نباشید

ارتفاع دلم سر بلند است

با قله ای آتشفشانی

در کنار پنجره ای سرکش

که به من سر نمی کشد دیگر

حالا کو یار دبستانیم

تا تیمار کند پنجرۀ بیمار را

اگر حوصله ای برای تیمار نیست

جراهان را خبر کنید!

 

15 دی 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir