عشق آسان!
خاطرات زیرخاکی را در کنارم خواهم چید
به عشق خاطرههای روی خاکی
و حفظ آبرو
تا ملکوتیان خرده نگیرندم
از دورها صدای شیهه و خندۀ اسب یاران میآید
من هم باید اسبم را زین کنم
خورجینم خالی نیست
خوب بود بد و خوب روزگار
و نسیمی که بر یال اسبم میوزید و تیمارش میکرد
اسب من کهر است
یالش یک دریا یال
و مشتش یک جهان مشت
اسب من به درشتی الماس است
و شیهه که میکشد بوی یاس برمیخیزد
و مرغان مینای امام قلی را از صرافت کوچ میاندازد
بیگمان دلدار در راه است
اسب من در صخرهها و درههای ابرها خواهد تاخت
و خم به ابرو نخواهد داشت از باخت
خم ابروی هفتادسالهام کفایتم کرد
در بیابانهای شهری
و قهر رگهای سرد کوچهها
خندقها به شکستن بالم قناعت نکردند
و هوای دلم را هم دارند
غافل از این که دل من از سنگ ابریشم است
سنگی که کودکانش تراشیدهاند
با خیال خود
به نقش بال کبوتر
بیخیال از پروازش!
دل من پرواز نمیکند
پرمیزند با آهنگ هر نگاهی که آهنگ عشق دارد
و رهایی را تمرین میکند
سوار بر نسیم
و حجتی که شقایقها تمامش کردهاند
و نقش و نگار غیرت رگهای پروانهها
که میرقصند در هر هوایی
و هوایی نرد میبازند
و آسانی عشق را به ثبت میرسانند
بی مشکلها!
8 خرداد 89
--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir