رقص!
میانۀ میدانم پیشکش
بهار که از راه برسد
رقص کنار خندقم آرزوست
در حضور معصومیت قمریها
و شرمنده از برگهایی که هنوز پاییز نیامده میریزند
حتما پاییز نگاهش را به پشت سر هم میاندازد
و بهار را پاییزدار میخواهد
و میخواهد که خندق شاهد هیچ رقصی نباشد
جز رقص برگهای خونین و ریزان
در این دو روزی که از تولد اردیبهشتیم میگذرد
میانۀ میدانم پیشکش
سایۀ رستم دستانم آرزوست
و هنجرۀ پربار شقایقها
شاید خندق را شرمندۀ رقصهای اندوختهام کنم
بهار که از راه برسد!
میبینی؟
29 اردیبهشت 89
--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir