دیوارنوشت ها

جادو!

 

حرف‌هایم از من خسته شده‌اند

و من از آن‌ها دل نمی‌کنم

نیمی را زده‌ام

و نیمی هنوز سرگردانند

 

گفته‌هایم طعم ناگفته‌هایم را ندارند

دیوار رو به رو می‌داند

تو هم می‌دانی

باید جادویی در کار باشد

که خبرم نمی‌کنی!

 

3 آذر 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

سفرنامه!

 

دست و پایم که نافرمان شدند

دیدم که پنجره به آسمان پیوسته است

بی‌حضور ستاره‌ها

که سال‌هاست دیگر به چشمک نمی‌زنند

 

پنجره از قدیم هم چسبیده به آسمان بود

من نمی‌دانستم

هیاهوی درخت آلبالوی جلوی پنجره مانع بود

و فکر نمی‌کردم که پنجره راه عبور ناخوانده‌هاست

حالا آسمان از جنس پنجره است

و پنجره از جنس آلبالو و سکوت

و بی‌راهه‌های هفت آسمان

 

پنجره دریچۀ پستوی بزرگ آسمان است

و بادها

و یار دبستانیم باران

و نسیمی که پاورچین می‌خزد

با هزاران رازها

 

پنجره راس مخروطی است از کائنات

و سطحی از مکعب خاطرات

با هزاران دریچۀ خودمانی

تا کائنات

تا راه‌ها

تا بی‌راهه‌ها

 

پنجره سفرنامه‌ای است

پر نقش و نگار و نانوشته

آکنده از نگاه و انباشه از ازدحام سکوت

و سایه‌های پری پریان

در تصویری از جاده‌هایی که در آسمان گم می‌شوند

و در دالان‌های دلم

 

پنجره‌ام انبارکی  پرسر و سامان‌ست

برای همۀ پنجره‌هایی که دیده‌ام

و با شرافت خود همۀ پنجره‌ها را برمی‌تابد

از پنجرهای شکسته پرستاری می‌کند

و پنجره‌های بسته را نمی‌گشاید مگر برای تیمار

و پیچیدن طومار زخم‌های چارچوب‌ها

 

دست و پا که نافرمان می‌شوند

پنجره به آسمان می‌پیوندد

و با دل آسمان می‌تپد

می‌غرد و می‌بارد

و وجاهت رنگین‌کمان را

اگر فرصتی دست دهد قاب می‌گیرد

 

پنجره محفل ساکت رفت و آمدهاست

با چشمانی غبارآلود

آفتاب‌زده و خفته در تاریکی

با جای ملتهب زخم‌ها

 

در شگفت نیستم از بی‌اعتنایی تو به پنجره‌ام

که بارها مهمان ناخواندۀ چشمانت بوده است

صدای پای پنجره آرام‌تر از نفس پروانه‌هاست

 

پنجره‌ام چسبیده به گونه‌های من و آسمان

بستر اشک‌های یار دبستانیم است

پنجره‌ام یک پنجرۀ معمولی‌ست

بازش که کنم آسمان در اتاقم جاری می‌شود

پنجره‌ام سفرنامه‌ای نانوشته است!

 

2 آذر 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

رباعی!

 

نه دیو و ددی

نه رستم دستانی

و نه رقص میانۀ میدانی

 

سلام و علیکی از سرم هم زیادی است!

 

29 ابان 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

بی‌پرده!

 

در چشم‌هایم که قدم می‌زنی

گوشۀ چشمم را برایم بگذار

شاید چشمکی بزنم

و لختی به تاملت وادارم

 

بی‌پرده بگویمت

مواظب خارهای خلیده بر پردۀ چشمم هم باش

مبادا سکندری روی

در این خارستان نامرئی

و آب شور برکه به دامنت سرایت کند

 

وگرنه ناگزیرم

وقتی که می‌بینمت

چشم‌هایم را ببندم

و از خاک پایت محروم شوم

 

27 ابان 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

بهار خواهد آمد!

 

برگ‌ها رقصان و بی‌مهابا

پاییز را لگدمال می‌کنند و خونین

کلاغ‌ها بی حجاب می‌شوند

و گنجشگ‌ها پرتکاپو

در پی باقیماندۀ پاییز مچاله

بر سر شاخه‌های مرعوب

در حضور پریان افسرده و ناکام

 

زمستان لحاف چهل‌تکۀ پاییز خوال‌آلود را خواهد شست

و بر فراز دودکش ها و بیابان‌های آواره و مبهوت

فارغ از شادی سرد در دست‌های گرم کودکان

قطره‌های باران را مشبک خواهد کرد

بی‌حضور شقایق‌های قبیلۀ ما

که خاک پای باد شده اند

 

زمستان پل رسیدن به بهار است

که از آن سوی می‌اید

بهار حتما خواهد آمد

و شاهد تولد شقایق‌های عجول خواهد شد

و ترس تکدرخت‌های برهنه خواهد ریخت

حضور من الزامی نیست

هزاران چشم وکالت دارند

 

25ابان 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

 

همراه باباطاهر!

 

هوس تماشا دارم

فرقی نمی‌کند

سینۀ کبوترهای چاهی باشد

یا کمر پنهان کوهی با بارویی از بیابان

و مناره‌ای از تنهایی

 

فرقی نمی‌کند

هوس تماشا دارم

از این سر کوچۀ سقاباشی تا آن سر دیگرش

و اّب‌سردار

تابلوی گلمکان در کنار جاده

مظهر قناتی با استخری و گاوهای لمیده بر آب

و رکاب چرخ خیاطی مادرم

 

هوس دیدن دارم

بخاری خاموش کلاس درس

و چشم‌انداز زنگ تفریح پرتردید

در کنار دالان‌های برف

 

می‌خواهم باز ببینم

فضایی آکنده  از صدای آوازی آمده از دور

خواننده را نشناسم و ندانم که چه می‌خواند و برای چه

سگ‌های خسته از تعقیب بی‌هودۀ رهگذاران

و درختان بی‌باغبان

کنار جوی‌هایی بی‌هدف

 

هوس تماشا می‌سوزاندم

کوچۀ طبس در فردوسی و تابلوی مجلۀ سپید و سیاه

روپوش‌های اُرمک

و پاپیون‌هاس سفید بی‌نقاب

صف جلو سینما

و دیدار رابین هود

پس از بستنی اکبرمشتی

یا ساندویج کالباس

در مسیر عطر کباب

 

دلم تنگ رویدادهای هر دم و هر ساعت است

هرروز راه مدرسه دیوانی بود عاشقانه

هنوزنیازی به تفسیر عطر سینۀ کبوتران نبود

و شقایق‌ها در بیابان نگاهم را تصرف نمی‌کردند

عشوۀ رنگین‌کمان در آسمان مردد بود

سگ‌ها و قورباغه‌ها و کلاغ‌ها هم

با همۀ هیاهویی که داشتند مسافرانی غریبه بودند

سردار خرید نان بودم

و هربار که نان می‌خریدم پولم تمام می‌شد

وسوسه‌ای جان نمی‌گرفت

و عطر دکان‌ها بر سر راهم قد علم نمی‌کردند

 

هوس تماشا دارم

هوس روزهایی که خنجری از فولاد داشتم

برای خلال چشم‌هایم

امروز خنجرم خیلی کند شده است

و افسوس دیگر چشمانم تاب خلال ندارد

یادش به خیر!

یاد رهاگشتن آسان

و پرکردن دست باد

 

22 لبلن 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

همراه سعدی!

 

عمری گنجشکان را لبخوانی کردم

پروازی میسرم نشد

هوای سفر با هزار قنات را در سر پروراندم

چند قدم نرفته جاماندم

و با هر درختی که روییدم تشنه ماند

 

به کوهستان هم که رفتم پشتم خالی ماند

و دره‌ها خندقی بیش نبودند

 

کوچه‌های منزوی جنگل‌ها دم از خستگی زدند

و بیابان‌ها در کنار جاده‌های فراری

فریاد بی‌آبیشان را به بادها سپردند

 

شهرم نفی بلدم کرد

و کوچه‌های الک دولک هم پشت جاده‌های فراری ماندند

با حسرت بادباک‌هایم برای پرواز

 

حالا من مانده‌ام و یار دبستانیم باران

و در میان امواج خاطره‌ها

در کوچه‌های بن‌بست‌ دلم

و با چشم‌اندازی تار از قحط‌سالی دمشق

که یاران فراموش کردند عشق

 

16 ابان 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

همراه حافظ!

 

بیا!

بیا باهم بسراییم ترانه‌ای

ترانه‌ای برای عندلیبان

و برای هزاردستان ولایتمان

همین محلۀ هزار داستان

و محلۀ ترانه‌های تکراری خسته

 

بیا باهم ترانه‌ای بسازیم برای عندلیبان آمادۀ کوچ

و تمرین کنیم دوبارۀ زندگی را در گلوی کوچه‌های شاخه‌ها

 

بیا زندگی را در ساغری نو بیدازیم

فلک را بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

حافظ حی و حاضر است

کافی‌ست که تو بیایی!

بیا تا زندگی را ورق بزنیم

و گوشواره بسازیم با آلبالوهای بالغ

و باری دیگر سوار اسب‌های چوبی شویم

و از خندق هیچ جویی نترسیم

در مسیر آواز عندلیبان

 

15 ایان 89

 


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir


دیوارنوشت ها

لب‌های ترک‌خورده!

 

در میان هزاران خاطرۀ دور و نزدیک

در ازدحام کوچه‌های قلبم

و زندانبان‌های خسته و بی‌خواب

آکنده از سکوتی پرهیاهوست

رفت و آمد خاطره‌های زخمی

 

سلام‌هایم بی پاسخ می‌مانند

و لبخندهایم ترک برمی‌دارند

 

زخم‌ها آهنگ التیام ندارند

نه مرهم به کار می‌آید نه فراموشی

نه چراغان و نه کهکشان

و نه  سیلاب خون در رگ‌ها

 

برج و باروی دلم را تصرف کرده‌اند

تصویر خاطره‌های زخمی

و جایی نگذاشته‌اند برای خاطره‌های شیرین

مرهمیان محرم را خبر کنید!

 

11 ابان 89

 


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir