دیوارنوشت ها

 

همراه باباطاهر!

 

هوس تماشا دارم

فرقی نمی‌کند

سینۀ کبوترهای چاهی باشد

یا کمر پنهان کوهی با بارویی از بیابان

و مناره‌ای از تنهایی

 

فرقی نمی‌کند

هوس تماشا دارم

از این سر کوچۀ سقاباشی تا آن سر دیگرش

و اّب‌سردار

تابلوی گلمکان در کنار جاده

مظهر قناتی با استخری و گاوهای لمیده بر آب

و رکاب چرخ خیاطی مادرم

 

هوس دیدن دارم

بخاری خاموش کلاس درس

و چشم‌انداز زنگ تفریح پرتردید

در کنار دالان‌های برف

 

می‌خواهم باز ببینم

فضایی آکنده  از صدای آوازی آمده از دور

خواننده را نشناسم و ندانم که چه می‌خواند و برای چه

سگ‌های خسته از تعقیب بی‌هودۀ رهگذاران

و درختان بی‌باغبان

کنار جوی‌هایی بی‌هدف

 

هوس تماشا می‌سوزاندم

کوچۀ طبس در فردوسی و تابلوی مجلۀ سپید و سیاه

روپوش‌های اُرمک

و پاپیون‌هاس سفید بی‌نقاب

صف جلو سینما

و دیدار رابین هود

پس از بستنی اکبرمشتی

یا ساندویج کالباس

در مسیر عطر کباب

 

دلم تنگ رویدادهای هر دم و هر ساعت است

هرروز راه مدرسه دیوانی بود عاشقانه

هنوزنیازی به تفسیر عطر سینۀ کبوتران نبود

و شقایق‌ها در بیابان نگاهم را تصرف نمی‌کردند

عشوۀ رنگین‌کمان در آسمان مردد بود

سگ‌ها و قورباغه‌ها و کلاغ‌ها هم

با همۀ هیاهویی که داشتند مسافرانی غریبه بودند

سردار خرید نان بودم

و هربار که نان می‌خریدم پولم تمام می‌شد

وسوسه‌ای جان نمی‌گرفت

و عطر دکان‌ها بر سر راهم قد علم نمی‌کردند

 

هوس تماشا دارم

هوس روزهایی که خنجری از فولاد داشتم

برای خلال چشم‌هایم

امروز خنجرم خیلی کند شده است

و افسوس دیگر چشمانم تاب خلال ندارد

یادش به خیر!

یاد رهاگشتن آسان

و پرکردن دست باد

 

22 لبلن 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir