بیپرده!
در چشمهایم که قدم میزنی
گوشۀ چشمم را برایم بگذار
شاید چشمکی بزنم
و لختی به تاملت وادارم
بیپرده بگویمت
مواظب خارهای خلیده بر پردۀ چشمم هم باش
مبادا سکندری روی
در این خارستان نامرئی
و آب شور برکه به دامنت سرایت کند
وگرنه ناگزیرم
وقتی که میبینمت
چشمهایم را ببندم
و از خاک پایت محروم شوم
27 ابان 89
--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir