پی نوشت

رقص!

 

گل‌هایی را  که از نگاهت چیده‌ام

با خودم خواهم برد

برای هزاردستان و عندلیبان دلم

با یاد هزار داستان

داستان آن روز و روزهای دیگر

و حتی خاطرۀ آن روزهایی که نمی‌خندیدی

آن روزهایی که نگرانی من

مانند شقایق‌های غروب

آتشی پنهان می‌شد

تا صبح روز بعد شعله بکشد

 

من چه بداخلاق بودم در کودکی

که شقایق ها را پرپر می‌کردم

غافل از این‌که روزی قرارگاه نگرانیم خواهند بود

در روزهای بی‌قراری

و شوق دیدار شقایق را خواهم داشت

با رقصی در گذر نسیم

و لبخندی که به لبخند تو می‌ماند

 

حالا نگرانیم را میان لب‌های شقایق می‌نشانم

حالا نگرانیم از جنس لب است و بودن

و امروز نگرانیم مرغوب‌تر از رغبت است

ناب‌تر از خواستن

و فردا خورشید هم نتابد

چیزی از حرمت نگرانی مرغوبم کاسته نخواهد شد

 

و فردا اگر آفتابی باشد

با گل‌هایی که از نگاهت چیده‌ام

لب بر لب شقایق همراهش خواهم رقصید

در مسیر نسیم خنیاگر

و یاد‌های تلخ را پایکوبان و دست‌افشان

با رقص‌های معوق

در راه ازل و ابد

به دست باد خواهم سپرد

بادا باد!

تا رقص‌های نرقصیده را ادای دین کنم

عندلیبان و چاوشان را خبر کنید!

 

7 خرداد 88

--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir