آخرین دفاع!
آغوشم خالیست از آلبالو
و سنجد و کرسی
از زالزالک و خرمالو
از شانه به سرهای گندمزار
از مظهر قنات
از جعبۀ مدادرنگی
از حب و نبات
آغوشم خالیست
از کوچههای رفته
از بیابانهای پرحوصله
از کوههای دست در دست
از آخرهای هفته
از قاصدکی با هزار بازوی پرنیان
آغوشم خالیست از منشور نگاهی که داشتی
هردم سینهام رنگی میگرفت
و در هر گوشم زنگی مینواخت
چشمهایم به جریان میافتادند
و قلبم میتاخت
بی اندیشهای از باخت
آغوشم خالیست
با پایههایی لرزان
اما نمیدانم چرا
لغزان آمدم به سویت
برای سرقت تاری از ابریشم
2 بهمن 89
--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir