پی نوشت

عطر حضور!

 

درست وقتی که روحم ترک می‌خورد

تو پشت به من داشتی

و ایستاده می‌رفتی

 

رفتی اما عطر حضورت را جاگذاشتی

ایستاه و پشت به من

 

11 دی 88

 

یادش به خیر!

 

درخت خرمالو امسال بار نداشت

گنجشک‌ها جواب سلامم را نمی‌دهند

آن‌ها نمی‌دانند

دل چشمه ترکید که جوشید

و به کوچه‌های گمشده راه کشید

 

استعداد پنجره هم پاسخگوی ازدحام خاطره‌ها نیست

شاید هم خرمالو میوه داشته است و پنجره خست می‌کند

در این هوای دم‌کردۀ غلیظ

 

یاد عطر صدای گنجشک به خیر

در هوای رنگین‌کمانی فصل پاییزدار

 

20 د ی 88

 

دعوت نا به هنگام!

 

امروز کوچه را  دعوت کردم به خانه

نشاندمش در کنار خیال یار

پایم همراهی نکرد

کوچه ماند و او

از پنجره پاییدمش

مبادا راه ناهموار آسیبش زند

و پشیمان شدم از دعوت نا به هنگام کوچه

 

22 دی 88

 

هوای خاموش!

 

به چه کار آیدم زعشق شبهی

در گلستان نمانده است ورقی

عشق همان پنج روز و شش بود بی‌دوام

رفت و به من نزد سرکی

 

به چه کار آیدم صداقتی مخدوش

بازویم تمنای همدوش دارد

جسد کوچه و پله پوسیده

گلوی درخت انجیر خشکیده

گنجشک کوچه به کوچه کوچیده

ای امان!

پنجره هم هوایی خاموش دارد

 

25 دی 88

 

شهریار!

 

شهرک من در سایه‌سار چشمت غنوده ست

در مسیر نسیم نفست

شهرک من در سراشیب گونه‌ات نشسته ست

در قهقرای قهر غریبت

 

دیریست که من نفی بلدم

و شهرکم با نگاه من غریبه ست

هوا غبارآلود ست

درخت انجیر و خرمالو اخم کرده اند

شهریاری باید!

 

29 دی 88


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir