آب حیات!

زندگیم را ریختم توی لیوان
جرعه‌ای نوشیدم
رفتم کنار دیوار رو به رو
دستی کشیدم بر خاطره‌ها
هوای سرد و گرم درهم پیچیدند
باد برخاست
برگشتم پیش لیوان
پشه‌‌ای به هوای زندگی
روی آب حیات دست و پا می‌زد

اسبم را زین کردم
سپردم خودم را به باقی راه
از نیمه‌راه بر‌گشتم اما
پیش لیوانم و دیوار رو به رو
از بی‌راهۀ بی‌اعتنایی به راه

باد خوابیده بود
پشه تمام کرده بود
جرعه‌ای نوشیدم
زندگی از گلویم خزید به پایین
چشم‌هایم را بستم
ودستم را گذاشتم روی شانۀ کهکشان
کام دستم شیرین شد از دانه‌های انار نوبر

28 اردیبهشت 90