مثل کهکشان!

واژه می‌بیند
مانند نگاه
واژه عاشق می‌شود
مثل معشوق
واژه می‌شنود
مانند دیوار
واژه سفر می‌رود
مانند نسیم
واژه مرخص می‌شود
مانند بیمار
واژه باردار می‌شود
مثل انجیر
واژه می‌پرد
مثل خواب
واژه ترک برمی‌دارد
مانند پسته
واژه می‌خندد
مانند نوزاد
واژه مرخصی می‌رود
مثل پرستو
واژه ماه عسل می‌رود
مانند زنبور
واژه می‌درخشد
می‌تپد، چشمک می‌زند، می‌لغزد، آشکار و پنهان می‌شود
لشکر می‌انگیزد، مهربان می‌شود، چراغان می‌کند
مثل کهکشان!

7 تیر 90