دربارۀ میناگران عطاالله مهاجرانی
نگاهی دوباره به میناگران عطاالله مهاجرانی

ما از آغاز تاریخ خود همواره دو جناحی بوده ایم. از آغاز تاریخ بنا بر این نهاده شده است که جناحی با حق مطلق وارد میدان شود و برای جناحی حتی سکوت خطرناک باشد.
فضای بحث حتی در میان دوستان و در میان اعضای خانواده چنین است. یکی باید اجازه داشته باشد که باسرافرازی نظر خود را بیان کند و دیگری باید برای این که دست کم شرمسار نباشد، به جای مطرح کردن نظر خود دست به دامن دروغ بشود. ما همیشه میل داریم و یا به مصلحت می دانیم که در بحث دروغ بشنویم تا نظری راست و صادقانه. از همسرانمان و فرزاندانمان و حتی از همکارانمان!
خوب پیداست که در چنین فضایی هیچ یک از نظریه های موافق و یا مخالف امکان رشد و باروری پیدا نمی کنند. سوگند یاد می کنم که هنوز با 67 سال عمرم به شخصی برنخورده ام که با شجاعت قدم به میدان بحث بگذارد. و بیشتر از ۵۰ سال از عمرم را شاهد استیلای خفقانی غیر قابل تحمل بر فضای بحث میان دوستان بوده ام. و دیده ام که این خفقان حتی بر فضای میان مادر و فرزند هم حاکم است... و شگفت این که در میان دو جناح گفت و گو، جناح مذموم یا محکوم به سکوت، در مجموع باسوادتر، شایسته تر و آگاه تر از جناح مخاطب خود است. حتی در رعایت سنت ها و برخی از خرافات.
این چه معادله ای است که یکی می تواند که بگوید عسلش شیرین ترین و معطرترین عسل جهان است و دیگری حق ندارد که با فروتنی و ترس بگوید که عسل او هم می تواند مختصر عطری داشته باشد؟
واقعیت این است که ما مسلمانان با درگذشت پیامبرمان گام به این میدان معیوب گذاشته ایم... آن هم در فضای دینی که خلفا هم امیر دینی بوده اند و هم امیر نظامی و هم امیر اقتصادی و مالی و هم امیر فرهنگی و مدنی... یعنی امیر تمام عیار امت. امیر جهانی با حکومت فدراتیو که در آن جزیه هم می گیرند و اغلب جان و مال و ناموس مردم را هم برای خلفا به سوقات می فرستند...

... علمای ما قرن ها سال کوشیده اند تا با پاهای چوبین، با تفسیرهای شبه فلسفی ادعاهای متنوع خود را تفسیر کنند و مانند پول، رایجش کنند. در صورتی که حرف خدا و پیام خدا نمی توانست نیاز به این همه تفسیر داشته باشد.
شکر خدا را که ما در طول تاریخ به اندازه ی دیگر دین ها، مثلا مسیحیت، در راه و برای تفسیرهای دینی جان بی گناهان را نگرفته ایم... می بینید که هیچ کلیسای کهنسالی وجود ندارد که زندان و سیاه چالی در کنار خودش نداشته باشد...
... اما با این همه حقیقتی انکارناکردنی است که حاصل نهضت مارتین لوتر رنسانس بود و انقلاب علمی و صنعتی...
... گویا ما استعداد گوش کردن بدون مرافعه با یکدیگر را نداریم.
...واقعیت این است که پرسش های مطرح شده، در همان صدر اسلام به پاسخ خود رسیده اند و ما امروز تنها کاری که باید بکنیم این است که مردممان را در گفت و گوی با خدایشان و مناجات هایشان تنها بگذاریم و نخواهیم که به هنگام پرداختن به دین، که همان درون است، همواره گوش به زنگ تفسیرهای ما باشند. وای به حال دینی که پس از قرن ها هنوز تفسیرهایش را پایانی نباشد...
بپذیریم که دنیا و انسان ها بسیار متفاوت و متنوع هستند و در نتیجه تفسیرها هم می توانند متفاوت و متنوع باشند...
اگر فردا کلیسای کاتولیک منع ازدواج کشیشان را بردارد، موضوع کوچک ترین ربطی به جهان مسیحیت ندارد. اما در این صورت حتما مطمن هستم که واتیکان هیچ کشیش مسیحی را وادار به ازدواج نخواهد کرد.
... از خود بپرسیم که چرا به جای مناره های باشکوه دوره های گذشته، امروز ساخت مناره را به آهنگر سر محل سفارش می دهند که با جوش دادن چند نبشی به یکدیگر قال قضیه ای بسیار مهم دینی را می کند. مدیریت ساخت مسجد هم مناره را بدون روکار رها می کند تا باران از پایش درآورد.
... دو تا مسجد نسبتا آبرومند هم که می سازیم برای اجاره دادن ساعتی به آن هایی است که با دین چندان جدی نیستند. مثل مسجد معروف بولوار میرداماد.
اما دموکراسی و یا مردمسالاری را اغلب مترادف می کنیم با عزل مردم از سالاری و نگران هم می شویم.
من با این نوشته در پی یافتن مجرم نیستم. چون قدرت نگهداری ۷۰ میلیون را ندارم...
اما مطمئن هستم که تنها راه اعتلای دین، رهاسازی دین از تفسیرهای متنوع است.
آقای مهاجرانی هرچه دارید بفروشید و کتاب میناگران را در چند میلیون چاپ کنید و به رایگان در میان همه پخش کنید...قطعه زمینی که در دلتایی ناکجاآبادی به جانماز تشبیه شده بود، تفسیر کبیری بود که جانم را ربود...
وقت آن رسیده است که اگر هم تفسیر می کنیم، بکوشیم که تفسیرهایمان از لون میناگران باشد... مردم را داغ نکنیم، امکانی را فراهم بیاوریم که خود مردم گرمای دین (درون) را احساس کنند. دموکراسی هم بحثی است از همین دست... دموکراسی با سخنرانی های کاندیداها آبیاری نمی شود. وقتی که به عملکرد کاندیداها در گذشته فکر می کنیم و سخنرانی های امروز آن ها را می شنویم، گویی شاهد قتل عام دموکراسی هستیم.

Labels: