یک پیشنهاد ساده
در زمان هخامنشیان، هنگامی که کسی را زیادی تشخیص می دادند، او را از سوراخ بام اتاقی پر از خاکستر الک شده، با سلیقه ای خاص روی انباشتۀ خاکستر قرار می دادند، تا با ارتعاش هر نفسی که می کشد فروتر رود... به این ترتیب رابطه ای شگفت انگیز، اما آسان، میان نفس نکشیدن و زنده ماندن برقرار می شد... یعنی انسان شیفتۀ زنده ماندن از نفس کشیدن خود می ترسید. این فن آوری به گونه ای بود که می توانستی مرگ را چند ساعتی معطل کنی و اسباب خشنودی بیشتری را برای صادرکننده فرمان نیستی فراهم بیاوری...
واقعیت این است که ما مهربانی آفرینان را در ذهن تاریخمان نگه می داریم و وحشت آفرینان را فراموش می کنیم... و به ندرت از یاری سخن می رانیم که از او سر دار بلند گشته است...
گاهی هم تسبیح سخن ما را چنان به وجد می آورد که اصلا فکر نمی کنیم که بررگسالان علاقه ای به آزار مور ندارند و خردسالان علاقه ای به شعر فردوسی و مرحوم شیخ شیراز!
من بر این باورم که میراث خشونت در سرزمین مهرپرستان و مهرورزان بیشتر از میراث مهربانی است....
من تمایلی ندارم که قربان صدقه رفتن ها و خاک زیر پا شدن ها را مهربانی بپندارم...
واقعیت این است که ما در گدشتۀ فرهنگی خود به دلبران خیالی و خط لب یار و کمان ابرو بیشتر پرداخته ایم، تا به نهضتی درباره ی منع جنگ هفتاد و دو ملت...
سارتر جایزه نوبل را نپذیرفت. شگفت انگیز است که در سرزمین من تقریبا همۀ هنرمندان همۀ زمینه های هنری با گام های استوار برای دریافت نشان همایونی و مزایای آن شتافته اند. و دیده ام که حتی برخی از این که نوبت به آن ها نمی رسد سخت در گله اند!...
غریب حکایتی است این فرهنگ ما.
همزیستی مسالمت آمیز وحشت با زیبایی حکایتی غریب است.
قائم مقام معاهده ی گلستان و یا نمی دانم ترکمن چای را به خط نیکوی خود نوشت!...
امیرکبیر از رنجاندن ناصرالدین شاه عمیقا بیزار بود و او را قبله ی عالم می دانست. و مصدق هم کم و بیش چنین اعتقادی داشت و ...
پیشنهاد می کنم، پیش از هر انتقادی، دست کم برای زمانی کوتاه، نفرت را تبعید کنیم و بعد ببینیم که هنوز هم میلی به انتقاد داریم، یا نه...
سپس اگر همچنان بر سر رای خود هستیم، ببینیم واقعا صاحب رای هستیم، یا تنها از شوق رسیدن به حقیقت کلافه هستیم!
یکی از نشانه های صاحب رای بودن، بردباری در تحمل برداشت دیگران است و شکیبایی به هنگام شنیدن اشاره ای به نقص خط ابروی یار!...
بافروتنی
پرویز رجبی
Labels: روزنوشت

