درست بنویسیم، درست بگوییم


 

بهتر است که به جای «ادب» نگوییم «ادبیات»

 

معمولا واژۀ «ادب» را واژه ای عربی می پندارند. در حالی که واژه ای است ایلامی که به فارسی و همچنین آرامی و دیگر زبان های سامی راه یافته است.

واژه های «دفتر»، «دوات»، «دیوان» و «دبیر» هم با همین واژه در پیوند هستند. می دانیم که کارهای دیوانی هخامشیان بیشتر به دست ایلامی های خط آشنا سپرده شده بوده است. در ساخت خط میخی فارسی باستان، به فرمان داریوش هم نقش اصلی با ایلامی ها بود.

داریوش در بند 73 از سنگ نبشتۀ بیستون که به گونۀ یک اعلامیه، رویکردش به همۀ جهانیان روزگار خود بود، می گوید:

«به خواست اهورمزدا این «دیپیم» (= نوشته، خط) من است که من کردم».

پیداست که چون تا این هنگام خطی فارسی وجود نداشته است، دبیران  ایلامی ناگزیر از واژه ای ایلامی سود جسته اند. شاید بتوان «دیپیم» را از نخستین واژه های بیگانه ای دانست که به زبان فارسی رخنه کرده اند و سپس با «دفتر»، «دوات» ، «دیوان» و «دبیر» در فارسی نو هم روان شده اند.

امروز در این جا سخن از واژه ای عربی نیست که بخواهیم سخن را به درازا بکشانیم. خود عرب ها هم با اصطلاح «ادبیات» اُخت نیستند. اادبیات جمع مکسر صفت نسبی «ادبیه» از ادب است و عرب ها هرگز در گفتاری فاخر از آن به معنایی که در نزد ما معمول است استفاده نمی کنند.  و اگر امروز در فرهنگ های عربی به آن برمی خوریم، پای همان تسامحی در میان است که در فرهنگ های ایرانی.

در این میان باید توجه داشت که تقریبا همۀ فرهنگ های معتبر در روزگاری نوشته شده اند که هنوز آشنایی چندانی با زبان های باستانی وجود نداشته است.

در هر حال «ادبیات» جمع «ادب» نیست، بلکه جمع صفت نسبی «ادبیه» است. کاربرد آن به گونه ای که امروز معمول است، فاخر نیست.  شایسته است، هنگامی که واژه ای را وام می گیریم، تا جایی که ممکن است از پذیرفتن هنجارهای دستوری آن زبان بپرهیزیم.

از دیگر سوی مگر «ادب فارسی» گره کار ما را نمی گشاید؟ مگر نمی گوییم: «قند پارسی»!...

Labels: