اینک پس از چند هفته ای که از آغاز اشاره هایم به برخی از ناهنجاری های موجود در زبان فارسی، که ناشی از بی مهری به «قند پارسی» است می گذرد، آهنگ آن را دارم، همان گونه که در عنوان این نوشته ها آورده ام، گاهی نیز به «درست گفتن» بپردازم. این گونه اشاره هایم بیشتر در پیوند خواهند بود با فارسی گفتاری و به مواردی که خوشبختانه هنوز به فارسی نوشتاری رخنه نکرده اند.
مشما (مشمع)
«مشمع» پارچه ای است موم اندود که در گذشته مصرفی بهداشتی داشت و همراه دارو بر روی پوست چسبانده می شد. امروز این هنجار به کلی منسوخ شده است. در همین روزگار گذشته از پارچه ای با اندود پلاستیک در قنداق بچه استفاده می شد تا رطوبت به بیرون قنداق رخنه نکند و پدر و مادر چند ساعتی، به جای کودک، نفسی راحت بکشند! بعدها با پیدایش پوشک و همانندهای آن، این هنجار نیز منسوخ شد و این نوع پارچۀ به اصطلاح «مشمع» بیشتر برای سفره و رومیزی معمول شد، تا تاب چرک را بیاورد و از بار گران بانوی خانه دار بکاهد!
اما، اینک این «مشمع» که لابد نامش را از پارچه های شمع اندود روزگاران بسیار دور دارد، با تلفظ تازۀ «مشما» کاربرد تازه ای پیدا کرده است که حتی تحصیل کرده های دانشگاهی حاضر به صرف تظر کردن از آن نیستند! «مشما» یعنی هرنوع کیسۀ پلاستیک!
دیروز میهمانی داشتم دانشگاهی و فرهیخته. او هنگام خداحافظی از همسرم «مشما» یی خواست برای گذاشتن چند کتاب در درون آن!
پس از رفتن میهمانم، با خودم فکر کردم: عجب داستانی دارد این مشمع!...
Labels: درست بنویسیم