درست بنویسیم، درست بگوییم

 

اعدام

 

امروز در سراسر جهان، درست یا نادرست، برخی آهنگ آن را دارند که اعدام از جهان رخت بربندد.

و راستی را که این فن آوری اعدام از دیرباز ذهن همۀ جهانیان را باخود مشغول کرده است. و از اعدام تاریخی سقراط به این ور، مانند اعدام منصور حلاج خودمان و یان هوس چک، بسیاری از اعدام ها پژواکی ماندگار داشته اند. و صنعت سینمای هالیوودی هم الحق برای به فراموشی سپرده نشدن هیبت اعدام با فن آوری های کهنه و پیشرفته سنگ تمام گذاشته است.

و ما ایرانیان هم که از آغاز تاریخمان از هیچ هنری غافل نبوده ایم، از دولت سر فراوانی مانی ها و مزدک ها و امیر کبیرها، در این هنر هم به قول امروزی ها حرفی برای گفتن داریم!

اما پیداست که سخن من در بحث «درست بنویسیم، درست بگوییم» از لونی دگر است!...

سخن از این حقیقت است که در عرصۀ قند پارسی، این «اعدام» هم با همۀ هولناکیش واژه ای توسری خورده و توخالی شده است:

تا می آیی دهان به گله باز کنی که «خوب بود که به قولت عمل می کردی»، بی درنگ دست به یقۀ خود می برد و می گوید: «حالا می خواهی اعدامم کنی، بفرما».

یا خودت بارها گفته ای: «حالا اعدامت که نمی کردند. می خواستی بگویی» !

و اگر چرخی در سبزه میدان و بازار بزنی، واژۀ «اعدام» را فرسوده و از دور خارج شده نخواهی یافت!

و فراموش خواهی کرد که از نگاهی گله آمیز تا اعدام خوفناک، صدها رای دیگر نیز وجود دارد!

بگذریم از این که برای موضوعی کوچک و پیش پا افتاده، بارها به صورت خود می کوبیم و   «این تن بمیرد» می گوییم و جان عزیزانمان را مانند سمرقند و بخا را فدا و قربانی می کنیم!...

و شگفت انگیز است که کسی هم برای سوگندهایمان تره خرد نمی کند.

آیا به راستی جان ما بی بهاست؟

یا قند پارسی غش پیدا کرده است؟
بیاندیشیم!

Labels: