اشاره


اشاره ای در پیوند با «نقد»

 

امروز در این فکر بودم که این نقدهای دو سه روز اخیر را که در پیوند با نظر من دربارۀ نقد درست دربارۀ سد سیوند نوشته شده اند چگونه در ذهنم بایگانی کنم. چون  برآنم که برداشت های برخی از هم میهنان گرامی که به خاطر آب گیری سد سیوند سخت در دغدغه هستند از نظر من نادرست بوده است. حرف من فقط این بود که در نقد باید،  با دست های پری که داریم، حرف حسابمان را با اشاره های نه چندان درست کمرنگ نکنیم.

اما ظاهرا دل های سوخته یکی از راه های تسکین خود را در دشنام به من ناچیز یافته اند.

و امروز بعد از ظهر نامۀ بلند بالایی داشتم از جوانی دلسوخته که به رغم ناسزاگویی های لابه لای نوشته اش، حرف های درست و شایان توجه فراوانی داشت. داشتم خشنود می شدم از دید یک جوان ایرانی که ناگهان به این جمله برخوردم:

«دکتر رجبی حتما واقفند که در زمان قاجار، مقبره کورش را مبدل به آخورِِ الاغان کرده بودند».

بی درنگ یادم آمد که حدود سی و پنج سال پیش که جوانی شاداب و چالاک بودم و برخلاف امروز دست و پایی داشتم، هرچه کوشیدم از پله های رفیع آرامگاه کورش بزرگ بالا بروم موفق نشدم...

اینک از خودم می پرسم پس چگونه در زمان قاجارها توانسته اند این مکان مقدس را به آخر الاغ ها تبدیل کنند! لابد به آسانی خواهند گفت آن الاغ ها با این الاغ فرق داشتند. اگر منظور خنک شدن دل است، اشکالی ندارد.

کاش این جوان به این واقعیت اشاره می کرد که شاهزاده های قاجار بیضۀ شبدیز را در طاق بستان برای تمرین تیراندازی هدف قرار می دادند و جد کبیرشان مرحوم فتحعلیشاه نگاره ای بزرگ از ساسانیان را در چشمه علی شهر ری تراشید تا پیکر خوش ریش خود را برایمان به یادگار بگذارد... و از این دست...

 

با فروتنی

پرویز رجبی

Labels: