تعبير فلسفي ي "اوتوپيا" / "يوتوپيا" -- كه افلاتون / افلاطون بنيادگذار آن بوده است و پيشينيان ِ عربي مآب ما در هزاره ي پشت ِ سر، "مدينه ي فاضله" را به جاي آن به كار بردند -- در روزگار ِ كنوني، نخست از سوي كساني، "كمال ِ مطلوب" (خويي)، "مدينه ي فاضله ي ِ خيالي" (پازارگاد)، "بهشت ِ خوشبختي" (ابراهيم زاده)، "بي نامْ شهر/ جامعه ي آرماني/مدينه ي سعيده/شهر ِ لامكان/خيالْ آباد/ ايمنْ آباد/ خُرّمْ آباد/مه آباد/ خوشْ آباد/ناكجا آباد/پدرامْ شهر/شهريور/شهرير" (آريان پور) و "كامْ شهر" (فولادوَند) به جاي آن به كار رفت و كساني نيز، همان "اتوپيا"ي فرنگي را برتري دادند (آرام) و استاد و پژوهشگر ارجمند دكتر فتح الله مجتبايي با رويكرد به كليدْواژه ي ِ گاهاني خْشَثرَه وَئيرْيَه" (شهريور)، آن را به "شهر زيبا" برگرداند ( ---> فتح الله مجتبايي، شهر ِ زيباي ِ افلاطون و شاهي ِ آرماني در ايران باستان، نشر ِ باستان، تهران - 1352) تا اين كه سرانجام، آرمانشهر (كه نخستين كاربَر ِ آن را نمي شناسم) جاي همه ي پيشنهاد هاي پيشين را گرفت و در زبان ِ پژوهشي ي فارسي جاافتاد و ماندگارشد ( ---> داريوش آشوري، فرهنگ علوم انساني، انگليسي به فارسي، نشر مركز، تهران - 1374).
*
امّا از نام و عنوان كه بگذريم، گفتمان ِ آرمانشهر از روزگار افلاتون تا كنون، همواره در گستره ي فلسفه و فلسفيدن، يعني در آسمان و عرشي جدا و فراتر از زيست و زندگي ي تاريخي و واقعي ي انسان در جامعه، جريان داشته و هيچ گاه به زمين و فرش ِ برخوردها و درگيري ها و تنش هاي روزمرّه نپرداخته است. فيلسوفان و برخي از جامعه شناسان فيلسوف مآب، همواره در خلوت ِ پالوده و عالم ِ انديشه هاي انتزاعي ي خويش، سرگرم بحث و چون و چرا در چيستي و چگونگي و ذات و سرشت و هزارتوهاي رازآميز ِ اين شهر آرماني و بهشت ِ خيالْ پرداخته بوده و مردمان بيرون از آن خلوت ِ اُنس را با روزْمَرّگي هاشان تنها و بي پناه گذاشته اند تا از سر ِ ناگزيري، «هست» را به جاي "بايد باشد» و «واقعيّت» ِ عيني و ملموس و چيره را با همه ي تلخي ها و كژتابي هايش، به جاي ِ «حقيقت» ِ دست نيافتني برتابند و عمري را در همين سراب ِ سوزان، به رنج و شكنج بگذرانند.
*
استاد دكتر پرويز رجبي -- كه در يادداشت ديروز از نكته سنجي و باريك بيني ي زباني اش، سخن گفتم -- در رويكردي به تعبير آرمانشهر، آن را از پرده ي ابهام ِ فلسفه بافي بيرون كشيده و با گونه اي طنز ِ فاخر وفرهيخته و پوشيده، به گستره ي زندگي ي ِ (يا بهتر گفته شود «زيست» ِ ) مردم ِ كنوني در جامعه ي پُرپيچ و تاب ِ كنوني آورده است.
اين متن ِ ساده نما، امّا سرشار از آگاهي و دريافت از ساخت و بافت ِ پيوندها و داد و ستدهاي روزانه ي مردم در كلاف ِ سردرگمي به نام ِ جامعه را با هم بخوانيم و به نويسنده ي دلْ آpگاهش، آفرين و درود بگوييم.
Labels: از دیگران

