مدینۀ فاضله یا آرمانشهر در دو قدمی
در حدود چهل سال پیش که جمهور افلاتون را خواندم، بی درنگ فکر کردم که داستان ساختار «مدینۀ فاضله»، با همۀ سادگیش، هرگز نمی تواند به آن آسانی که مرحوم افلاتون انگاشته بود قابل درک برای همگان باشد. چون فلسفه خویشتنداری و بردباری ویژه ای را می خواهد که همگان آراسته به آن نیستند...
پس از مرحوم افلاتون، سخن او، که به برخی از دهان ها شیرین آمده بود، بارها دورخیزهایی را به برخی از بخردان و اندیشمندان سراسر گیتی فراهم آورد. از آن میان برای مرحوم فارابی خودمان...
و از روزگار افلاتون تاکنون، پیمودن راهی که او برای رستگاری انسان پیشنهاد کرده بود، هر روز دشوارتر شده است. و در میهن خودمان تغییر نام «مدینۀ فاضله» به «آرمانشهر» هم تنها بالندگان قند پارسی را که شیفتۀ سفتن آن هستند خشنود کرد و بس!
من اینک، پس از دوهزاره و نیم فاصله ای که از جوانۀ مدینۀ فاضله گرفته ایم، برآنم که یک بار دیگر گستاخانه بختم را برای دادن چند پیشنهاد آزمایش کنم! با این باور که در پیشنهادم نکته هایی هست که تقریبا همه با آن سر و کار داشته اند و دارند و به سخن خودمانی با آن اُخت هستند!
پیشنهادهای من برای رسیدن به «آرمانشهر» بی شایبه هستند و نیاز به نظم ویژه ای ندارند. چون اگر به یکی از پیشنهادها بی اعتنایی شود، برنامه ام خود به خود سودی نخواهد داشت. خوبی روشن کار در این است که همه با رگ و پی و استخوان و ذهن و دل با آنچه هم اینک می آورم آشناهستند!
من در زیر به هنجارهای بیماری اشاره خواهم که بهبودشان بسیار ساده است و شفای هریک بی تردید در همواری راه آرمانشهر نقش به سزایی دارد:
1. می رویم بانک. بانکی که در آن حساب داریم و پولمان را به آن سپرده ایم. کارمند باجه با خونسردی می گوید که هنوز از مرکز پول نیامده است و چند ساعت دیگر مراجعه کنیم. یا خود پردازها به گواهی همگان به ندرت فعال هستند و ناگزیریم در ترافیک سنگین شهر، در گوشه و کنار بی شماری بختمان را آزمایش کنیم. اشکالی هم ندارد. این جا میهن ما است و ما به عشق میهن می توانیم کمی بردباری را پیشۀ خود کنیم. اشکال در این است که در همان لحظه هایی که ما به سبب نادرستی کار بانک سرگرم آوارگی هستیم، کارمند بانک مشغول «برگشت زدن» به چکی است که کشیده ایم و حسابمان مبلغی ناچیز کسر دارد.
یعنی بانک پیوسته به چک های مشتریان خود برگشت می زند و هرگز بنا ندارد که به سبب لنگ بودن خودپردازش به خودش برگشت بزند. حتی آمادگی درشتی با مشتریان را نیز دارد.
2. روستایی و شهرستانی برای پاسخگویی، برای روز و ساعت معینی به دادگاه احضار می شود. او از دیار خود می آید به شهر و شب را با هزار فلاکت به صبح می رساند و اول صبح با ترس و لرز می رود دادگاه. منشی دادگاه با خشونت و بی احترامی می گوید که قاضی نیامده است و خوانده برود و منتظر دعوت بعدی شود. اما اگر خوانده به موقع در دادگاه حاضر نشود، مانند عنصری نامطلوب، به دستور دادگاه از سوی ماموران انتظامی جلب می شود.
3. رعایت نکردن مقررات راهنمایی و رانندگی جریمه هایی سنگین دارد. اما هرگز دیده نمی شود که خود پلیس کوچک ترین احترامی به مقررات بگذارد: از روی خط میان باندها نراند، خط عابر پیاده را رعایت کند، از سمت راست سبقت نگیرد و به هنگام گردش از چراغ راهنما استفاده کند (اگر چراغ راهنمایش معیوب نباشد).
4. هواپیما و قطار گاهی تاخیر دارد. این تاخیر انسانی و طبیعی است. اما به هنگام تاخیر، تقریبا به ندرت با مسافران رفتاری درخور انجام می پذیرد و اسیران سالن های انتظار تنها می توانند از شکیبایی خود تغذیه کنند. اما اگر در حالتی عادی مسافری تاخیر داشته باشد، بلیتش باطل می شود و باید جریمه پرداخت کند.
5. برق، آب، گاز و تلفن از سوی سازمان ها مربوط به خود به دلیلی قطع می شوند و زیان های گاهی جبران ناپذیری بار می آورند. و مشترکان تلفن می زنند و با صدایی چاپلوسانه جوبای چگونگی کار می شوند و اغلب پاسخی مناسب نمی گیرند. اما اگر در پرداخت مبلغ قبض ها به هر علتی تاخیر شود، حوصلۀ سازمان ها سرمی رود و اقدام به قطع برق و... می کند.
6. باید مطالبات از دولت را، حتی حقوق بازنشستگی را پیگری کرد. وگرنه پرونده بایگانی می شود و گمان ندارم که کسی از سازمانی دولتی نامه ای دریافت کرده بوده باشد که حقت محقق شد و بیا و بگیرش. اما اگر به سازمانی اندک مبلغی بدهکار باشی، در سر گردنه های معروف به مفاصا حساب سیب آدمت را می گیرد و زمین گیرت می کند.
7. و غم انگیز است که تلفنچی های سازمان ها با آشنایی خوب و دست به نقدی که از کرامت و حرمت به مردم دارند، اغلب حرمت ...غ را همه به مراجعان نمی گذارند و روزانه میلیون ها قلب تپنده را بر آن می دارند که با اظهارعرض بندگی تقاضا کنند که به اتاق مورد نیاز خود وصل شوند.
8. بی شمارند کسانی که در سازمان های دولتی می شنوند: «وقت من را نگیر» (با فعل دوم شخص امر مفرد). در حالی که در این سوی میزها میلیون ها ساعت وقت میلیون ها نفر گرفته می شود.
9 تا بی شمار...
امروز فکر کردم هر گاه بانکی به خودش برگشت زد و ... حتما سواد آرمان شهر پیدا می شود... به همین سادگی.
حسن نیتی باید. در دو سوی میزها...
با فروتنی
پرویز رجبی
Labels: روزنوشت

