باز هم در پیوند با سد سیوند

باز دوستی نظر مرا دربارۀ سد سیوند خواسته است.

سکوت می کنم!

چون مخالف باشم یا موافق و یا بی طرف به هیچ جایی نمی رسم، مگر انگیختن گروهی به دشنام. ما چنان به دشنام خو گرفته ایم که اگر کسی به کسی دشنام ندهد، دیوانه اش می پنداریم... و کسانی را شجاع می دانیم که دشنام های آبدارتری بدهد.

گاهی این احساس بد به من دست می دهد که اگر برخی خبر توقف برنامۀ سیوند را بشنوند، کمتر خوشحال می شوند تا این که دشنامی بشنوند خطاب به کسانی متنوع!...

برای نمونه، برای یادداشت کوتاه چند روز پیشم، خودفروش نامیده شدم... دلم سوخت به حال کسی که چنین اندیشیده بود. چون نیم قرن است که برای گذرانی شرافتمندانه خودم را عرضه می کنم و هنوز بی مشتری افتاده ام...

اما دربارۀ آثار ملی می خواهم اشاره ای داشته باشم بی دشنام:

نیم قرن پیش گنبد سلطانیه را که بزرگ ترین گنبد گیتی و یکی از شاهکارهای هنر معماری بشر است، زیر داربست دیدم و هنوز هم می بینم و به خودم قول نمی دهم که در طول بقیۀ عمر من، این بنای فاخر رخت ژندۀ خود از تن بکند. پیداست که اگر چنین شود، مسافران تهران – تبریز یکی از آدرس هایی را که به آن خو گرفته اند از دست خواهند داد!...

 

با فروتنی

پرویز رجبی

 

Labels: