دردنوشت

صدای پای چینی ها را در حوزۀ معماری هم می شنوم

 

امروز پسرم سام می گفت: اگر موزۀ لوور را از بیخ و بن خالی کنند، باز هم خود ساختمان موزه ارزش آن را دارد که ساعت ها ببینیش و از معماری زیبایش و ساختار به هنجارش لذت ببری.

ناگهان احساس کردم که حتی از این که به یاد معماری ورشکستۀ امروز ایران بیفتم رنج می برم که بارها و بارها درباره اش نوشته ام...

بعد از خودم پرسیدم، ما نی انبان را تکمیل نکرده ایم، پس معماری باشکوهمان را چرا از شکوه انداخته ایم.

ما داریم همۀ آدرس ها و نشانه های خودی را تبعید می کنیم. گناه رشد بی رویه شهرها را تنها نمی توان به گردن دولتی ها انداخت.   آن هم وقتی که علت و معلول چنان در هم تنیده اند و خانه یکی شده اند که به پیکری واحد می مانند...

ما دیریست که از یادبرده ایم که معماری بیشتر از این که مکانی را برای زیستن و کار کردن در اختیار آدمیان می گذارد، تبلور باشکوهی است از اثبات بودنی عاشقانه. معماری ایران در حال گذراندن دورۀ بحرانی بسیار سختی است. متاسفانه متولیان معماری و شهرسازی نیز، به سبب نداشتن بضاعت علمی کافی، ناخواسته بر شدت این بحران می افزایند. حاصل این که در سدۀ ما هنوز معماری ایران در بلاتکلیفی بی امانی به سرمی برد.

در این میان، با توجه به شتاب مورد نیاز به توسعه، معدود بودن شمار نخبگان هنر معماری نیز، مزید بر علت شده است. فاجعۀ بزرگی است که بی شماری از قبولی های کنکورهای «الله بختگی» بر این باورند که دانشکدۀ معماری و آموختن چند درس ریاضی و هندسی برای شناخت فرهنگ و هنر معماری و آشنایی با ساختار اجتماعی کفایت می کند! در صورتی که عشق به هنر معماری چیزی نیست که در دانشکده فراهم آید. آن هم در کشوری کهنسال مانند ایران، با دوره ها و لایه های هنری متنوع و بی شمار، که هر ورقش دفتری است معرفت روزگار!

متاسفانه مشتریان معماری هم دلی در گرو هنر ندارند. معماری روستایی هم دارد منقرض می شود و یا منقرض شده است. سی و سه سال پیش جندق را زیباترین زیستگاه بشری خواندم. اما امروز همین جندق و جندق ها گورستان شلختۀ طاقچه های مخروب منقرض و آهن و پلاستیک عجق وجق و روغن موتور است!

در جامعه شناسی معماری معاصر ایران نکته های بسیاری وجود دارند که بخواهیم و نخواهیم باید به بررسی کشیده شوند...

ما حتی حاضر نیستیم که دست کم حرمت معماری نیاکانمان را نگهداریم... مانند آن یکی چهارطاقی نیاسر که چند روز پیش درباره اش مرثیه ای نوشتم...

همین امروز فرداست که چینی ها انگشت بر روی این درماندگیمان هم بگذارند و انواع و اقسام ساختمان ریز و درشت چینی به   بازارهای ایران سرازیر شوند. آزاد و قاچاق...

ما استعداد شکوفا کردن این بازار را هم داریم...

 

با فروتنی

پرویز رجبی



Labels: