درست بنویسیم، درست بگوییم

آیا کوتاهی از دبستان ها و دبیرستان ها نیست؟

 

سال هاست که مسالۀ درست نوشتن و درست گفتن مرا باخود مشغول کرده است. برایم تنها درست به کار نبردن واژه ها مطرح نیستند. ناتوانی عمومی از بیان مقصود هم بسیار آزاردهنده است.

دهان که باز می کنیم، این قدر با هر جمله اصطلاح «به قول معروف» و گاهی «یارو گفتنی» را به کار می بریم که حتی شنونده ای را که خود گرفتار این کاربرد است گیج می کنیم... از کاربرد «مثلا» که نگو!...

نوشتن نامه به دستگاهی اداری هم یکی از دشواری های عمومی ما ایرانیان است. بگذریم از این که مکاتبه با دوستان برایمان دشوار است و تلفن بیشتر به کارمان می آید، تا نوشتن. شاید در میان مردم جهان بیشتر از همه دست به تلفن می بریم، تا دست به قلم. تلفن برآورندۀ نیازهای ضروری نیست، بلکه جانشین روزنامه و کتاب است و جانشین گفت و گوهای مطب روانشناسان و جانشین داروهای آرام بخش!... بهتر است واژۀ «غیبت» را به کار نبرم...

سخن کوتاه کنم: روی هم رفته ادب شفاهی و گفتاری بیشتر باب دندانمان است تا ادب نوشتاری. و همین است که کم خوان ترین مردم جهان هستیم و همین است که دانش ادب و تاریخ همگانی است و چون بی نیاز از نوشتن است، هرکسی می تواند شانس مجلس آرایی خود را بیازماید!

دوستی دارم یک سال بزرگ تر ازمن. خوش سخن و دانا و سرشار از آگاهی های اجتماعی، ادبی، مدنی و فرهنگی. دهان که می گشاید، می توانی باور داشته باشی که سخنی یاوه نخواهی شنید...

این دوست چند ماهی است که دست به قلم برده است و راستی را که هرچه نوشته است، آکنده از لطافت است و ظرافت و حاصلی است از نگاهی ژرف به پیرامون و تاریخ...

نوشته هایش را با صدایی گرم برایم می خواند و اندکی از بار «کم خواندن»ام می کاهد...

پای کار این دوست، سرانجام به تشویق من، به میدان چاپ راه یافت. و چون شیفتگانی پیدا کرد، از او خواستم که ویراستاری نوشته هایش را به من بسپارد. به جان پذیرفت.

و اینک یک ماهی است که من نخستین کسی هستم که نوشته های او را می خوانم لذت می برم و رنج می کشم!..

در این یک ماه بارها از خودم پرسیده ام، آیا گناه از دبستان و دبیرستان نیست که توانایی ما در نوشتن کمتر از گفتن است؟

ساده تر از هرچیز، چرا به ما در دبستان و دبیرستان دست کم نشانه های به اصطلاح سجاوندی را نمی آموزند؟ آیا اصلا خود آموزگاران و دبیران با نشانه های سجاوندی آشنا هستند؟

ساده تر از هرچیز، چرا به ما در دبستان و دبیرستان دست کم نمی آموزند که در نگارش پیرو هر شیوه ای که هستیم، بکوشیم که این پیروی یکدست باشد و نه باری به هرجهت! برای نمونه نشان جمع را یا چسبیده به کار بریم و یا جدا...

ساده تر از هرچیز، چرا به ما در دبستان و دبیرستان دست کم نمی آموزند که نوشتن هم مانند هر کار دیگر نیاز به آیین دارد و یک نوشته متفاوت است از آش شله قلمکار!

آیا اصلا خود آموزگاران و دبیران این نیاز را احساس می کنند؟

نویسندگان روزنامه ها شاگردان همین آموزگاران و دبیرانی هستند که به ندرت توجهی به درست نوشتن داشته اند...

و شگفت انگیز است که به نوشتن دیکته از کلیله و دمنه این همه بها داده شده است و دغدغۀ آموزگاران و دبیران دیکته بیشتر این بوده است که «خشت» را با «قاف» می نویسند یا با «صاد»!

چنین است که نوشته های خوب ما زیر آوار خود مدفون می شوند و خود به خود کمک می کنند به کم خواندن.

 

با فروتنی

پرویز رجبی


 

Labels: