خبری از پیرامون خودم

چند خط دیگر از «سفرنامۀ اونور آب»

دیروز نوشتم که «سفرنامۀ اونور آب» به زودی منتشر می شود.

پس چند خط دیگر برای تبلیغ!

لابد که عشق هم در سرزمین «اونور آب» از لونی دیگر است. یعنی مانند هزاران کار دیگر علافیش کمتر است. مثلا دیگر لازم نیست که ساعت ها سر کوچه بایستی و کتت را مانند جنازۀ گربه به دست بگیری و هر عابر مذکر را دشمن بالقوۀ خودت بدانی... و پیش از خواب، بیگانه با حافظ، فال حافظ بگیری. و یا در سر گذر و یا پل تجریش سرنوشتت را به منقار چغوکی مفلوک بسپاری.

می گویند، کافی است که پایت را به یکی از فرودگاه های «اونور آب» برسانی. پول، کار، کلاس زبان و دانشگاه تضمین شده است. البته با مسکنی که نگو! دهان آدمی را به آب می اندازد. چند دستگاه ماشین که از بدیهیات است.

می گویند، خرید هم بروی در اونور آب. شیر پاستریزۀ مرغ و جان آدمیزاد مرغوب و حسابی! سبد سبد.

از اونور آب چنان تعریف می شود که من که حدود 13 سال در اروپا زندگی کرده ام، گاهی فکر می کنم که لابد از برکت معجزۀ تکنولوژی ابرقدرتانه، مرغ ها جوری پرورش یافته اند که تعدادی نیمرو تخم می گذارند و تعدادی عسلی و تعدادی هم سنگ پز. متناسب با تقاضای روز. و به زودی در حد نیاز گوساله ها سربریده و پوست کنده و اوراق شده زاده خواهند شد.

*

حالا بخت یار شده است و آهنگ آن را دارم که من هم سری بزنم به اونور آب. باید که از عهدۀ شکرش به در آیم.



Labels: