روزنوشت

ناتنی ها (10)

 

از آغاز یادداشت های «درست بنویسیم، درست بیاندیشیم» هفت ماه می گذرد. در این هفت ماه پیام های فراوانی گرفتم از دوستانم و خوانندگانم که کارم را ستوده بودند.

اما گمان می کنم که کار سودمندی انجام نداده ام. چون همین دوستان و خوانندگان که رنج ستودنم را به خود داده اند، همچنان به شیوۀ نوشتن نادرست خود ادامه می دهند.

همچنان «سؤال را می پرسند» و...

امروز از این اندیشه در اندیشه شدم که شاید کار از کار گذشته است و ما با زبان مادری خود نیز «ناتنی» شده ایم! اما به ناگهان نور امیدی بر دلم تابید: به یاد آوردم که ایران روزگاری سرزمین شترمرغ بود و ما توانستیم نسل پرندۀ به این درشتی را از میان برداریم و امروز می بینم که این جا و آن جا دست به پروش شترمرغ می زنند... و شاید دیری نپاید که ایرانی های «ویری» شترمرغ را هم به ماکیان بیافزایند و در خانه هایی که جا برای نگهداری دارند، شترمرغ هم پیدا شود. جانشینی برای سگ. چون شتر مرغ هم مثل سگ نجس نیست و هم هیبت بیشتری دارد و هم می تواند از پشت دیوار حیاط سرک بکشد...

 

با فروتنی

پرویز رجبی