روزنوشت

ناتنی ها (25)

قسط اول!

 

برای خواندن «ناتنی های 25»، خواندن پیامی در «ناتنی های 24» الزامی است!

 

1. یکی از شیدایان شعر، به خاطر بیست و چهارمین «ناتنی ها» مرا با پیامی ظریف بدهکار پوزشی از شاعران و عاشقان شعر کرده است. می پذیرم. چون ناتنی که باشی گناه از در و دیوار می بارد. و بهتر که زیر با بروی، تا بار سنگین تر نشود!

اکنون می خواهم نخستین قسط بدهی غیرمترقبه ام را بپردازم. صرف نظر از این که من از سر احتیاط، در بیست و چهارمین «ناتنی ها» خودم را مخاطب قرار داده بودم.

2. این شیدای شعر می نویسد، خرد و منطق برای پاسخگویی به عاشقان کفایت نمی کنند. فکر می کنم، این دوست عشق را برای خود تعریف کرده است، اما خرد و منطق را نه. به نظر من خرد و منطق را حلال همۀ مشکلات دانستن فرضی نادرست است. با خرد و منطق – در حال حاضز – هیچ کوری را نمی توان بینا کرد! و از قدیم گفته اند که عاشق کور است! و مگر نگفته اند «که عقل بر سر بازار عشق حیران است»؟

3. لطافتی که شعر به عشق می بخشد همیشگی نیست. می توانی از سر عشق چنان دیوانه شوی که حوصلۀ شنیدن سخن غیر را نداشته باشی و از سخن غیر هرچه وصف الحال تر باشد بیشتر رنج ببری. رنجی که با لطافت فاصلۀ بسیار دارد.

درست است، روح انسان های متفاوت را نمی توان به یک قالب ریخت. اما درست از همین روی است که عشق حادث می شود. اگر نه این چنین می بود، آدمی جز خودش عاشق کسی نمی شد. برای داشتن دو قطب غیر همنام، البته که قالب ها باید اندکی متفاوت باشند!

4. «عنان دل شیدا به لب شیرین دادن» الزاما نیازی به شعر ندارد. حتی می توانم بگویم که گاهی شعر می تواند حواس عاشق را پرت کند. زیرا که به پاسخی به شاعر می اندیشد و از کار طبیعی خود باز می ماند!!!

5. شاعران بیشتر از شیفتگان شعر قهر و آشتی راه می اندازند و از همین است مهارتشان در کنار آمدن با کعبه و بتخانه!

6. آری عشق نهایت کمال است، اما پس از طی طریق تکامل! با یک نگاه می توان شیفته شد، اما نه عاشق!

7. اگر عشق بی نیاز از پروردن می بود، نیازی هم به نوازش نمی بود و یا گفت و گو. عشاق از بام تا شام می نشستند رو به روی هم و چشم می دوختند به یکدیگر! تازه این مثل هم از تساهل است. چون همچنان که به معشوق می نگری، می توانی در پروردن عشق غوغا کنی!

8. هیچ درختی در کویر عمری جاویدان ندارد. مگر این که با این خیال واهی آهنگ پروردن عشقی را داشته باشی!

 

اما حرف من این نبود. تردیدی نیست که شعر یکی از زیباترین پدیده هایی است که بشر به آن دست یافته است. از هنگامی که لالایی گفته است. زنان نخستین شاعران جهان اند.

حرف من در میان گذاشتن این حرف ساده بود که ایرانیان بیش از حد به شعر بها داده اند و عنان واژه ها را تا حد بیگانگی رها کرده اند. بپذیریم یا نپذیریم، زبان فارسی زبان منطق نیست. زبان مترادف ها و قافیه ها و زبان ایهام و اشاره و استعاره است و آن یکی «ارسال مثل». و زبان «مثلاها» و «به قول معروف ها»!

امروز آدمی بیش از هر روزگاری به زبان ریاضی نیاز دارد.

اما مگر لطافت را نمی توان با منطق پرورد؟

اصلا ما امتحان کرده ایم؟

 

با فروتنی

پرویز رجبی