مورخ که باشی ذهنت مشغول است همیشه

ناتنی ها (13)

از شب ایران شناسی بسیار پرباری، که بانویی فرهیخته، شیفته، زاهد و معتکف به معنای واقعی کلمه ترتیب داده بود، برگشته ام. او هر از چند ماه سی چهل نفر را برای شنیدن سخنرانی هایی دربارۀ شعر، عرفان، تاریخ و هنر ایران دعوت می کند. سخنرانی های امشب دربارۀ سرگذشت شعر ایران از پیش از اسلام تا به امروز بود و نگاهی به معماری ایران...

طبق معمول، در آغاز برنامه سرود «ای ایران» نواخته شد. همه ایستادند و با هیجانی آشکار با سرودی که پخش می شد همآوا شدند...

همچنان که من هم به زحمت خودم را ایستانده بودم و با چشم هایی نمناک به سرود «ای ایران» و ترنم میهمانان گوش می کردم، ذهنم با دو فکر ناهمگون مشغول بود...

- حاضران چنان شوری یافته اند که می شود به این باور نزدیک شد که جانشان واقعا در راه میهن ارزشی ندارد...

- چند نفر از حاضران، پس از ترک این نشست، در راه خانه دستمال کاغذی و یا قوطی سیگار خالی خود را از پنجرۀ ماشین خود و یا تاکسی به خیابانی از ایران پرت نخواهند کرد؟...

با فروتنی

پرویز رجبی