روزنوشت

ناتنی ها (30)

ادب بی دردسر شفاهیِ ناتنی ها!

«آورده اندها»، به «قول معروف ها» و «یاروگفتنی ها»

در خدمت قند پارسی!

 

امروز می خواهم دربارۀ ادب شفاهی سخن بگویم و آسیبی که این شیوه از حضور به زبان و نوشته فارسی زده است و همچنان دست اندرکار است.

واقعیت این است که ما از دیرباز به روایت شفاهی بیشتر از ادب مکتوب توجه کرده ایم و «گفتن» را به «نوشتن» ترجیح داده ایم. شاید یکی از دلیل های این هنجار ناچیزیِ تراکم جمعیت و انزوا در فلات ایران بوده است و کوچکی اجتماعات و محفل ها. و دوری این محفل ها از یکدیگر. در دوسوی البرز و زاگرس و در چهارسوی بیابان ها و کویر ها که خود به خود گروه های بزرگی را به خود نمی دیدند. مگر سپاهیان عبوری. از چپ به راست و از راست به چپ و همچنین از شمال به جنوب و برعکس. تردیدی نیست که شعر همیشه در فارسی قندش می خوانند، برآیند همین انزوا است. گاهی با شاعرانی گمنام:

آفتاب رفت و زردش ماند

ایل رفت و گردش ماند

تو رفتی و دردش ماند

.....

هنگامی که چند واژه جلوی ترکیدن دلت را می گیرند، چه نیازی به ایلیاد و ادیسه و یا شاعربانویی از جنس سافو. اما ناچیزی تراکم جمعیت تنها یک گمان است و از آن می گذریم!... تنها می پذیریم که به یاد سپردن سخن موزون، مانند لالایی مادر، بسی آسان است. و رعایت برخی از قانونمندی های زبان در آن، نه واجب! همۀ مادران شاعرند، اما همۀ مادران نویسنده نیستند. همچنین همۀ چوپانان نی لبک به دست بیابان های محصور در بیابان... تقریبا هیچ ایرانی ای را نمی توان یافت که مسلح به چند بیت شعر نباشد، اما برای یافتن یک ایرانی که پاره ای از نثری غنایی را از حفظ باشد، باید بردبار و شکیبا بود...

پیش از اسلام، اوستا (گات ها و یشت ها...)، کتاب دینی مان نیز، به صورت شعر و شفاهی در سینه های دینداران جای داشته است و حتی موبدان از آن به صورت شفاهی استفاده می کرده اند. حتی گاهی بی درک زبان و تنها برای پرداختن به متنی مقدس. همچنان که مسلمانان زیادی جا به جا حافظ قرآن هستند و نماز. بی آن که عربی بدانند. قرآن نیز فاصله ای با شعر ندارد...

بنابراین ما هرگز ادب مکتوب یونان و روم را نداشته ایم.

بناراین یونانی و رومی باید به درست نویسی می اندیشید و ما به به یاد سپردن. به یاد سپردن سخن موزون و مسجع و آزاد از قانونمندی ها دست و پاگیر... تفاوت اوستا با قرآن در این است که در زمان قرآن، حرکت و پویایی بزرگی همراه سیاست، در گستره ای پهناور، از وجود خط نمی توانست صرف نظر کند. در حالی که در آیین زرتشت، به سبب جدایی دین از سیاست، چنین نیازی نیاز روز نبود...

علاقۀ ایرانیان به ادب شفاهی تا نخستین سده های دورۀ اسلامی نیز به قوت خود باقی بود. برداشت بسیاری که به تقلید از یکدیگر بر این باورند که گنجینه های بزرگی از کتاب به دست اسکندریان و عرب ها به لهیب آتش سپرده شده اند، دیگر امروز قابل دفاع نیست. زیرا سابقه و همگانی شدن نسبی خط در ایران، دیگر به چنین برداشت های غیرعلمی میدان نمی دهد. جز سنگ نبشته ها و معدودی خبر جسته گریخته، تقریبا تنها منبع تاریخ ایران باستان نوشته های غیر ایرانیان، به ویژه یونانیان و رومیان است.

با این که در دورۀ اسلامی کتاب های بی شماری، تقریبا در همۀ زمینه ها، به دست ایرانیان نوشته شدند و ایرانیان با این کتاب ها   برای سده هایی پیاپی و تا همین چند قرن پیش یکی از یکه تازان جهان ادب بودند، ادب شفاهی جای افتاده هرگز نقش خود را از دست نداد و راویان و نقالان انجمن های روستایی و شهری همچنان به کار خود ادامه دادند و می دهند...

حتی امروز به هنگام کوشش برای زنده کردن سنت های ملی، احیای نقالی نیز در دستور کار قرار می گیرد و شگفت انگیز این که با اقبال عمومی رو به می شود. کتاب های گویا نیز به سرعت دارند جای خود را در میان شیفتگان ادب شفاهی باز می کنند... نوشته ای گویا از خود من، بیشتر از خوانندگان همان نوشته شنونده داشت! گمان نمی کنم که فردوسی خود به هنگام پرداختن به شاهنامه از روایت های نقالان زمتن خود بی نیاز بوده است...

باز سخن به درازا کشید و حوصلۀ خواننده ام سر رفت!..

بقیۀ حرفم باشد برای فردا. به قول معروف، «به قول معروف ها»!

من به خوبی آگاهام که ایرانیان یکی از بزرگ ترین شیفتگان «سریال ها» هستتند...

 

با فروتنی

پرویز رجبی