ناتنی ها (37)
كالبدشناسي جان و مال و ناموس مردم
يكی از اصطلاحهای معروف مردم ايران، اصطلاح «جان و مال و ناموس» است، كه هنوز هم گاهی شنيده ميشود و پيداست كه اين اصطلاح به گونهای خيلي پررنگ در كرانههای خاطرات تاريخي مردم لنگر انداخته است. و چون بيشترين حجم ظرف تاريخ را داستان شاهان و اميران انباشته است، مقولة «جان و مال و ناموس» هرگز نميتوانسته است دستخوش فراموشي شود. زيرا تقريباً در همۀ لشكركشيهای تاريخ، توجه به «جان و مال و ناموس» و يا به عبارت ديگر كشتار، غارت و تجاوز به ناموس مردم، برنامهای مطرح و روزمره بوده است.
شگفت انگیز است كه مورخان به هنگام ستايش از دادگری شاهان و اميران، بيدرنگ از توجه آن ها به حراست از جان و مال و ناموس مردم سخن راندهاند. به گونهای كه گويا حراستی وجود نداشته است و جان و مال و ناموس رعيت مباح بوده است و شاهی دادپرور، لابد انگيخته از خاطرات تاريخی تلخ و آزاردهندة خود، شايد هم از سر سيری، به اين فكر استثنايی افتاده است كه جانها و مالها و ناموسهای مردم ميتوانند از آن خود آنان باشند و در اختيار خودشان قرار گيرند. يعني هنگامی كه شاهی روا داشته است كه رعيت اجازه داشته باشد كه تنها خودش از مال قانونی خودش استفاده كند، برايش وجاهت دادگری فراهم آمده است! يعني استفادة از حق قانونی چيزی نبوده است كه به خودی خود وجود خارجی داشته باشد!
يعنی رعيت میبايست سالها و قرنها بر در ارباب بی مروت دنيا بنشيند تا تصادفاً خواجهای، كه در حقيقت صاحب اصلی جان و مال و ناموس مردم بوده است، به درآيد!
ميگذريم از چشمهايی كه شاهان و اميران از رعيت خود كندهاند تا خشم خود را فرونشانند. بسا كه قناعت شاهان و اميران به ربودن چشم و باقی گذاشتن جان موهبتی بوده است بزرگ!
يك بار هنگامی كه جلاد گردن رعيتی را در حضور ملوكانۀ مرحوم جنت مکان شاه عباس زد، يكی از ياران و مصاحبان شاه از هيبت صدای تيغ جلاد، يك آن چشمان خود را بست و به اصطلاح پلک زد. اين حالت از نظر شاه عباس دور نماند و به او برخورد و بيدرنگ دستور داد تا چشمان آن بلندپايه را درآوردند، كه چرا چشم نداشته است كه ببيند كه او سر ناقابل يكی از رعايای خود را ميزند!
ظاهراً مرحوم شاه عباس نه مقدونيايی بود، نه عرب و نه مغول! نادرشاه افشار هم همين طور!
اين هم گفتنی است كه گاهی شاهان و اميران، صاحبان اصلي جان و مال و ناموس مردم، دختران و زنان مردم و زير دستان خود را، برای نشان دادن مرحمت و يا سرسپردگی خود، مانند زيرة كرمان و قالی كاشان و يا تحفة مرو، به سوقات می فرستادند! اين سوقاتی ها و يا پيشكشی ها معمولاً پس از شكست دادن دشمن و در جبهة جنگ به دست ميآمدند. شاهان و اميران حتی به هنگام بازگشت از جبهه، از آوردن اين نوع سوغاتی براي حرم خود و پسران خود نيز غافل نمیماندند، كه البته در اين صورت دستچين كردن هم مطرح بوده است!
آوردن شاهد ملال آور است. حتماً كورهراهها و شاهراههای تاريخی ايران شاهد بسياری از دختران و زنان اندوهگين و كجاوهنشين، در راه سرنوشتی ناپيدا بودهاند. و بسا كه كاروانی آهسته، سرانجام، آرام جانی را از چشمانداز افسرده ربوده است. گاهی هم داستان دختران و زنان سوقاتی، پس از صيغل، ماية داستانهايی ماندگار شدهاند.
از لابهلای تاريخ گذشتۀ ايران چنين برميآيد كه حقوق سپاهيان معمولاً بيشتر بستگی داشته است به حاصل كار آنها. در حقيقت و در عادت خدمت در سپاه چيزی بوده است قرارداد. سپاهی و سردار سپاه، شايد بيآنكه دربارة حقوق گفتوگويي كرده باشند، توافق ميكردند كه برای مدت نامحدودی، دست كم تا پايان جنگی كه در پيش بود، با يكديگر همكاری داشته باشند. سپاهی ميدانست كه اگر در جنگ پيروز شوند از غنيمت جنگی بيبهره نخواهد بود و سيورسات در طول لشكركشی و جنگ هم بنا بر عادت بر عهدۀ شهرها و روستاهای ميان راه خواهد بود. يعني جان و مال و ناموس رعيت سر راه. لابد كه سپاهيان ساده، خود نيز روزگاری بر سر راه لشكركشی اميری از دور آمده قرار داشتهاند و ميیتوانستهاند با حاطرات سنگين خود دشنۀ خود را تيزتر كنند. همين هموارگی در در خطر بودن جان و مال و ناموس مردم است، كه اندكانه زيانهای جبرانناپذيری را به بنيۀ مدنی، فرهنگی و ارزشهای سنتی ايرانيان تحميل كرده است و زير ساخت مدنيت و فرهنگ را به سستی گرايانده است. و پديدۀ ناتنی بودن را پرورانده است.
قاجارها كه برای اجاره دادن جان و مال و ناموس مردم به شاهزادگان حرمسرای خود اجارهنامۀ رسمی هم صادر ميكردند، يكشبه ره هزارساله نپيموده بودند و عادت خود را از سر راه كاخ گلستان نيافته بودند!
آیا پس گرفتن وجاهت جان و مال ناموس مردم، مانند ساختن سد عظیمی بر کارون، به بودجۀ هنگفتی و فن آوری هایی پیچیده نیاز دارد، یا با یک کلمۀ «انصاف» می توان قال قضیه را کند؟
با فروتنی
پرویز رجبی