مشاعره

این شعر زیبا را یار دبستانیم هوشنگ بافکر از زبان درخت آلبالو در پاسخ به

«سهم شما را هم نگه داشته ام»

سروده است.

 
               درخت آلبالو                             25 شهریور 86

هوشنگ بافکر

 

اي تو! اي شمايان! اي همه!

يادتان مي آيد از آن شور و شادي و آن همهمه

از تماشاي آويزه هاي آويزان بر گيسوانم؟

اي تو! چه كردي با آلبالوهاي دوقلو

كه مي چيدند دستان سخت پدرو انگشتان نرم مادر

از شاخه هايم  و گوشواره 

گوش هاي ترد و نازكت مي كردند؟

 

كجايندآن جفت جفت هاي آلبالو

كه با شادي وخرسندي

از جان و تنم مي كندي

وناشيانه و كج وكوله بر زين

لاله هاي گوشت سوار مي كردي  

ودلت از لغزيدن وافتادنشان لرزان بود؟

چه شد آن گلگوني گونه هايت كه سرخي

آلبالو ها را شرمگين مي كرد؟

 

آري كوچولو بودي! به گمانم يادت نيست

هوس چنگ زدن بر آن زنگوله هاي قشنگ

تو را وا مي داشت تا همراه

آويزه هاي سرخرنگ

بي مهابا شاخه هايم رابشكني

 

اما من شاد بودم از شادي ات

وشاخه هاي تازه مي روييد بر تنم

و زخم وخستگي ات خسته ام مي كرد

واز بي تابي ات بي تاب   مي شدم

 

من نيا و پدر و پسر و نوه و نتيجه ها را

به هوس انداخته ام

گوش هايشان را زينت بخشيده ام

كامشان را به كامه آلبالو خو داده ام

وديدگانشان را به زيبايي آشنا كرده ام

ولميدن و خوابيدن درسايه درختان را

 به آنان ياد داده ام

 

به من نگوييد كه پيرم

به من نگوييد كه پيريد

از من ياد بگيريد  

من هرسال در خود زنده و جوان مي شوم

 وهر سال بر مي دهم

تا كودكان را شاد كنم

وشادي و كودكي را

ياد بزرگتر ها بيندازم

 

من مي خواهم باز هم ريشه بدوانم

بپايم و بمانم

وبر شاخه هايم زنگوله هاي سرخ بياويزم

وسماجت و پايداري كنم  

تا بزرگان را وا بدارم كه كودكي از سر گيرند

 

من شادي را همگاني و جهاني مي خواهم

شادي كودكانه را براي همه مي خواهم

وكودكانه ايمان دارم  

كه شادي اين جهاني ست  

وچون شربتي ست كه منش باب كرده ام

و خوب ست با هم تقسيمش كنيم

غریبه که نیستیم!

 

حتی اگر غریبه هم باشید

من سهم شمارا نگه می دارم

میوه و شربتم از آن همه است

مجانی و مفت و بی منت یک سلام

حتی یک کلام!