ناتنی ها (47)
نشانی از ریشه ها
متاسفانه تا سدۀ پيش، در تاريخ اجتماعی، جای مردم تقريبا خالی است و ما دربارة حرمسرا و شاهدبازی فرمانروايان بيشتر ميدانيم تا زندگی روزمرۀ مردم. در حقيقت ما به جای تاريخ زندگی گذشتگان و نياكانمان، تاريخ زندگی فرمانروايان را ميخوانيم. نويسندۀ تاريخ اجتماعی ايران فقط ميتواند در لابهلاي منابع به تصادف به گزارشی بربخورد كه به طور غيرمستقيم نشان از زندگی مردم دارد.
در كيمياي سعادت غزالی (نیمۀ دوم سدۀ ششم) در فصل منكرات به ناگهان به مطلبی برميخوريم كه حتي از يك كلمۀ آن نميتوان صرف نظر كرد. در اين نوشته به چيزهايی از زندگی روزانه برمی خوريم كه تشنۀ دانستن آنها هستيم. پس از 140 سال رويارويی با خونريزی و غارت و نا آرامی و فضاهای آكنده از بی اعتمادی دورۀ سلجوقی، ناگهان بازار و كوچهها به جنب و جوش درمیآيند و صدای بازی نشاطانگيز كودكان تاريخ به گوشمان می رسد و از برخی از برداشتهای خشكانديشانۀ امام محمد غزالی در شگفت ميمانيم:
«منكرات بازارها: آن به خرنده دروغ گويند و عيب كالا پنهان دارند و تراز سنگ و چوب و گز راست ندارند و در كالا غش كنند. و چنگ و چغانه فروشند. و صورت حيوانات (اسباب بازی) فروشند برای كودكان در عيد. و شمشير و سپر چوبين (اسباب بازی) برای نوروز و بوق سفالين برای سده. كلاه و قبای ابريشمين فروشند برای جامۀ مردان. و جامۀ رفوكرده و گازر شسته فروشند و فرانمايند كه نو است... و مجمره و كوزه و اوانی (آبخوری، ليوان) سيم و زر فروشند و امثال اين. واز اين چيزها بعضی حرامست و بعضی مكروه: اما صورت حيوان حرامست و آنچه برای سده و نوروز فروشند. چون سپر و شمشير چوبين و بوق سفالين. اين در نفس خود حرام نيست. و ليكن اظهار شعار گبران (زرتشتيان) است كه مخالف شرعست و از اين جهت نشايد، بلكه افراط كردن در آراستن بازار به سبب نوروز و قطايف بسيار كردن و تكلفهای نو ساختن براي نوروز نشايد، بلكه نوروز و سده بايد مندرس شود و كسی نام آن نبرد. تا گروهی از سلف گفتهاند كه روزه بايد داشت، تا از آن طعامها خورده نيايد. و شب سده چراغ فرا نبايد گرفت (خاموش کرد)، تا اصلا آتش نبيند. و محققان گفتهاند: روزه داشتن اين روز هم ذكر اين روز بود و نشايد كه نام اين روز برند. به هيچ وجه. بلكه با روزهای ديگر برابر بايد داشت و شب سده همچنين. چنانكه ازو خود نام و نشان نماند».
«منكرات گرمابه: آن بود كه عورت از زانو تا ناف پوشيده ندارد. و ران در پيش قايم نهد برهنهكرده، تا بمالد و شوخ بازكند، بلكه اگر دست در زير ازار بر آن فراگيرد، نشايد كه بسودن به معني ديدن بود. و صورت حيوان بر ديوار گرمابه منكر است. واجب بود تباهكردن آن، يا بيرونآمدن»...
«منكرات مهمانی: فرش ابريشمين و مجمره (منقل، آتشدان) و گلابدان سيمين و پردههای آويخته كه بر آن صورت بود. اما صورت بر فرش و بالش روا بود. و مجمره بر صورت حيوان منكر بود... نظارة زنان در مردان جوان تخم فساد بود... احمد حنبل براي سرمهدانی سيمين كه بديد، برخاست وبيرون آمد. و همچنين اگر در مهمانی مردی بود كه جامة ديبا دارد يا انگشتری زرين، نشايد آنجا نشستن. و اگر كودكی مميز جامۀ ابريشمين دارد، هم نشايد، كه اين حرامست بر ذكور امت. چنانكه خمر حرام است. و نيز چون خو فراكند (عرق كند و...)، شَرَه (ميل، آز) آن بعد از بلوغ بر وي بماند. اما چون مميز نبود و لذت آن درنيايد، مكروه بود...».
«واگر در ميهمانی مسخره شد (لطيفه گفته شد) كه مردمان را به فحش و دروغ به خنده آورد، نشايد نشستن با او...».
«و جامۀ سفيد اندر چشم وي بيارايد و جامۀ ابريشمين و رنگين را نكوهيده دارد و گويد: اين كار زنان باشد و رعنايان و خويشتن آراستن كار مخنثان بود، نه كار مردان. و نگاه دارد تا كودكان كه جامۀ ابريشمين دارند و تنعم كنند با وی نيستند و ايشان را نبيند كه آن هلاك وی بود كه وی نيز آرزو كند. و از قرين بد نگاه دارد كه هر كودك كه وی را نگاه ندارند، شوخ و دروغزن و دزد و لجوج و بيباك گردد و به روزگار دراز آن از وي نشود».
«و چون به دبيرستان دهد... نگذارد كه به اشعار كه حديث عشق زنان و صفت ايشان بوَد مشغول شود. و نگاهدارد وی را از اديبی كه گويد كه بدان طبع لطيف شود، كه نه آن اديب بوَد، بلكه آن شيطان بوَد كه تخم فساد اندر دل وي بكارد».
غزالي در مقام يكي از مجتهدان دورة سلجوقی كه مدتی نيز در نظاميههای بغداد و نيشابور تدريس كرده است، دربارة حجاب نيز نظری را تبليغ ميكند كه در هرحال گويای بخشی از زندگی اجتماعی در اين دوره است. پيداست كه او محفلهايی را به نقد می كشد كه از وجود آنها آگاهی داشته است:
«و بدان كه هيچ تخم فساد چون نشستن با زنان اندر مجلسها و مهمانیها و نظارها نبوَد. چون ميان ايشان حجاب نبود. و بدانكه زنان چادر و نقاب دارند، كفايت نبوَد. بلكه چون چادر سفيد دارند و اندر نقاب نيز تكلف كنند، شهوت حركت كند و باشد كه نيكوتر نمايند از آنكه روی بازكنند. پس حرام است بر زنان به چادر سپيد و روی بند پاكيزة به تكلف اندربسته بيرون شدن. و هر زنی كه چنين كند عاصی است و پدر و مادر و شوهر كه دارد و بدان راضی بود، اندر آن معصيت با او شريك باشد كه رضا داده بود. و روا نيست هيچ مردي را جامۀ زنی كه داشته بود اندرپوشد، به قصد شهوت. يا دست فرا آن كند يا ببويد، يا شاسپرم (نوعی گل) يا سيب يا چيزی كه بدان ملاطفت كنند، فرا زنی دهد و فراستاند، يا سخنی نرم و خوش گويد. و روا نيست زنی را كه سخنی با مرد گويد. الا درشت و به زجر... و از كوزهای كه زنان آب خورند، نشايد به قصد از جای دهان ايشان آب خوردن و از باقی ميوه كه وی دندان فروبرده باشد، خوردن».
وای! چه کشیده اند نیاکان ما؟...
با فروتنی
پرویز رجبی