شب نوشت

ناتنی ها (72)

انگشت سبابه!

 
تعداد کشورهایی که در جهان، برای تک تک دوره های  روزگاران گذشتۀ خود، تا اعماق تاریکی های تاریخ، حرفی برای گفتن دارند، کمتر از انگشتان یک دست است و در این میان ایران انگشت سبابه است!

ایران دفتری است با هزاران ورق و هر ورقش معرفت روزگار. دفتری که هربار که به دستش بگیری، هزاردستانی می نشیند روی شانه ات برای حدیث هزار داستان! و دفتر را که ببندی، می بینی که هنوز دل نکنده ای از وجاهت چشم انداز.

در این دفتر هیچ چشم اندازی خالی نیست از روایت و حکایتی. طبیعت به هنر ایرانی فخر می فروشد و هنر ایرانی بر طبیعت کرشمه و ناز!

و آبادی را با بیابان الفتی است مهرانگیز، از قدیم.

توفان های روزگاران بسیار روفته اند از یادگارهای هنرمندان این سرزمین. اما هرگز توان آن را نداشته است که حجت را تمام کند در برکندن ریشۀ ما.

ازیراست که به هر گوشه ای نظری به تصادف که بیاندازی، هنرمندی می پرد به میانۀ میدان، با آستینی پر. اگر چه گاهی با وصله ای و پینه ای ناشی از گذر زمان.

از هیچ کجایی از ایران نمی توانی بی خوردن «تلنگُری» بر دلت بگذری. هم  طبیعت هوایت را دارد و هم هزاران هنرمند گمنامی که هنرشان گمنامی را تحقیر می کند. یادگارها را در شهرها کمالی دیگر است و در بیرون از شهرها جلالی دیگر. اما زیبایی هم جلال دارد و هم کمال.

ما با هنر خود به زیبایی چنان وجاهتی بخشیده ایم که در هر هوایی جلوه ای دیگر می فروشد و هوایی می کند هر بیننده را، تا دل نتواند کندن از سرزمین پیشه وران مهرآفرین.

ایرانی در سرزمین خشک و بیابانی خود هرگز تسلیم خشکی و بیابان نشده است و همواره خشکی و بیایان بوده است که مقهور پردیس ها و گلدسته های ما شده است و ما توانسته ایم هم بر خشکی چیره شویم و هم با پردیس ها و گلدسته هایمان شهرۀ آفاق باشیم.

ایران در میان کشورهایی که از نظر عظمت طبیعت و هنر و فرهنگ حرفی بسیار برای گفتن دارند، به اندازۀ پنج انگشت یک دست نیستند، انگشت سبابه است! این سبابه به تک تک ایرانی ها هم اشاره دارد. این انگشت را، تا دیر نشده است، جدی بگیریم و ناتنی نیانگاریم.

فرصت، با هرروزی که سپری می شود، تنگ تر می شود.
برخیزیم! من خود امروز برخاستم. با یک پا!

 

با فروتنی

پرویز رجبی