ناتنی ها (69)
کثیرالاضلاعی که در هر ضلعش حجتی تمام دارد!
سانسورچی به شمار جمعیت کشور!
سرزمین مساله آموزان صد مدرس!
یکی دیگر از رفتارهای ناتنی ما این حس و برداشت غریب است که هرکسی فکر می کند که تنها اوست که در حل مساله ای حجت را تمام کرده است!
ما عادت به مخالفت محترمانه با برداشت ها و نظرهای دیگران را نداریم. ما با شنیدن نظر دیگران، بی درنگ دست به شمشیری می بریم که از رو بسته ایم و همواره حی و حاضر است. هرکسی «علف شمشیر» حوزۀ کاری خودش را دارد.
معمولا دولتیان ایران سانسورچی خوانده می شوند. من راست و روراست به این برداشت باور چندانی ندارم. من بر این باورم که هر ایرانی سانسورچی بالفطره ای است در درون خود. و واویلا که این سانسورچی حی و حاضر به قدرت و به پایه ای بلند برسد. یعنی دستش میدان عمل و چرخش و گردشی بهتر بیابد.
و همۀ ما مسلط و مسلح به شیوه ای بسیار کارآمد و کم هزینه و بی حرص و جوش در سانسور دیگران را داریم: واداشتن دیگران به فداکاری و سانسور خود در حضور ما! از قدیم تا به امروز. هرکسی به مقدار خود. گاهی هم اندکی چرب تر!
تعارف بزرگی می کنیم، هنگامی که می گوییم که همکاری اداری را برتر از خود می دانیم. شگفت انگیز خواهد بود، اگر یکی از دانشمندانمان دانشمندی از رشتۀ خودش را از صمیم قلب برتر از خود بداند. یا اگر بقالی بگوید دوغ او ترش است!
نمی دانم، بزرگ ترین رند تاریخمان چقدر رندی کرده است که فرموده است:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
بی آن که از کسی بیمی داشته باشیم، می خواهیم که به اشاره حل معما کنیم و می خواهیم که دیگران آسوده باشند که حل معما کرده ایم! البته پس از رسد پیرامونمان و اطمینان یافتن از این که هیچ مدعی نیرومندی ریشه مان را از بیخ نخواهد زد!
در اعلام نظر، نیازی به تخصص نیست. قدرت و موقعیت کفاف می کند. گاهی هم پیش از رسیدن به قدرت و موقعیت، تسلط بر اعصاب و جسارت!..
بارها شاهد بوده ایم که کسی مدعی شده است که تخت یا سفینۀ کی کاووس را انگیسی ها ساقط کرده اند و آرش کمانگیر ابردوربردترین موشک جهانی را در اختیار داشته است و سیمرغ ابردوربردترین موبایل نامرئی را و نُطُق نکشیده ایم!...
ما حتی همسران خود و فرزندان خود را به راحتی سانسور می کنیم...
و ما تولیدی ملیجک داریم...
و ما تولیدی ناتنی داریم و باند «سه شیفتۀ» ناتنی سازی!...
واویلا که اگر دستمان برسد به چرخ گردون!...
پس چرا این قدر مبهوتیم؟
با فروتنی
پرویز رجبی