ناتنی ها (50)
حکایت های ناتنی سرزمین من
ربشه ها
گویا «ي» ناتنی به جای «ی» تنی هم از نا تنی های ماست در کامپیوترهای پیشرفتۀ ما!
داستان غريبي است كشتار فرمانروايان و گزارش مورخان. مورخان به گونهاي از كشتارهاي فرمانروايان ياد ميكنند كه گويا كشتار براي اينان امري مباح و حتي مستحب است. كمتر ديده ميشود كه از گزارش مورخي بوي نفرت و دستكم بدآيي به مشام برسد. غضب حق مسلم فرمانروا است. او بايد خشم خود را فرونشاند و طبيعي و پيداست كه خشم شاهانه جز با ريختن خون فرونمينشيند. و معمولا مورخان ايرادي در اين كار نميبينند. همۀ خبر اين است: «البارسلان به شبانكاره رفت و از ايشان خلقي بيشمار را بكشت». سبب اين كشتار و چگونگي آن در گزارش ظهيرالدين نيامده است. گويا كشتاري بايد انجام ميپذيرفته است و انجام پذيرفته است! مانند كاري عمراني. البته كم پيش ميآيد كه سخن از كاري عمراني برود. اصلا عمران مرسوم نيست!
آيا نميتوان در گزارش ابن بلخي كمي درنگ كرد: «در سال دوبار تاختن شبانكاره بودي از يك جانب تاختن ترك و تركمان از ديگر جانب. و آنچه يافتندي به غارت بردندي. و بر سري مردم را مصادره كردندي. تا يكباري مستاصل شدند»... در اين ميان اين را هم نبايد از قلم انداخت كه مردم شبانكاره در سرزمين نياكان و هميشگي خود بودند و تركان سلجوقي از اهالي آسياي ميانه و هنوز چندسالي از روزگاري نميگذشت كه به ايران آمده بودند و ايرانيان را به ميزباني خود منصوب كرده بودند!
گزارشي خواندني خيلي آشكار نشان ميدهد كه فرمانروايان با چه حسي به مردم و زير دستان خود نگاه ميكردهاند: سلجوقيان ميخواستند نيشابور را غارت كنند. طغرل گفت: «ما در ماه حرام هستيم. پردۀ احترام اين ماه را پاره نكنيم... هركس خبر آن را بشنود زشتش انگارد و موجب رواج بدگويي ميشود. از گفتار طغرل برخي ابراز بيزاري كردند و او را سبكعقلي خواندند كه در مقام بيان كار حلال و حرام برآمده است. طغرل ناچار به آنان گفت: مهلت بدهيد كه بقية روزهاي رمضان بگذرد و هرچه ميخواهيد پس از عيد فطر انجام دهيد... برادر طغرل، جغري بك داود به اصرار از او اجازة يغما خواست. داود كاردي بركشيد و گفت: اگر رها ميكني كه به غارت شوم بسيار خوب، وگرنه به دست خود خود را خواهم كشت. طغرل را به حال برادر دل بسوخت... داود را چهل هزار دينار نصيب داد و خشنودش ساخت».
مورخ از خود ميپرسد، در روزگاري كه بانكي وجود نداشته است و درهم و دينار به سيم و زر بوده است، اين بزرگان كه در يك جا قرار نداشتهاند، با درآمدهاي غير مترقبة خود چه ميكردهاند.
در اين ميان هزينة زندگي شاهانه و هزينة فرونشاني خشم شاهانه با مردم است. سالي يكي دوبار. بهعلاوۀ دفعات غيرمترقبه! تازه اگر براي چندسالي فرمانروايي ثابت باشد. وگرنه با تغيير فرمانروا، هزينههاي فرمانرواي جديد بيدرنگ بايد تامين شود. بهعلاوۀ هزينۀ تحويل و تحول و جشن فرخندۀ رسيدن به فرمانروايي و هزينههاي خستگيهاي ناشي از آن! درميان همۀ گزارشهاي مورخان قديم دربارة طغرل، عملا بنيادگذار خاندان، بيشترين حجم را داستان ازدواج و ناكامي در زفاف او با دختر يا خواهر خليفه القايم به اشغال خود درآورده است. ظهيرالدين نيشابوري در موردي ديگر و در پيوند با البارسلان با خونسردي مينويسد: شاه ابخاز «صلح طلبيد و دختر به سلطان داد و بر سبيل اناوه (باج و خراج) مالي قبول كرد كه هر سال به خزانة سلطان رساند. سلطان او را (دختر را) بستد و بعد از يكچند به نظامالملك بخشيد»! مانند يك باغچه!
از چه روزگاري چنين بوده است و تا چه روزگاري چنين خواهد بود، خدا عالم است! جالب است كه «فنآوري خشمنشاني» خويشاوند و وزير هم نميشناسد.
به اين ترتيب، تاريخ نبايد شرح حال فرمانروايان باشد. يا دست كم تاريخ را بايد به گونهاي نوشت كه اقلا آواي كشتگان به گوش برسد. و يا غباري از وجود آنها بر چهرة تاريخ بنشيند. تا تاريخ، تنها داستان نشاط شراب و شكار و زفاف فرمانروايان «لوس» و ازخودراضي نباشد!
پيدا نيست كه حكومت چه برنامهای براي مردم داشته است و آيا هرگز به بهبود زندگي مردم فكر ميكرده است؟ گزارش بنداري را اگر باور كنيم، مساله كمي روشن ميشود: بنداري دربارة موكب طغرل مينويسد: «جماعت تركان آبشخور و چشمهاي نيافتند مگر آنكه آن را لب زدند. از زيبايي نگدشتند مگر آنكه آن را زشت كردند. از آتشي گذر نكردند مگر آنكه بر آن آب پاشيدند. خانهاي را رها نكردند مگر اينكه آن را به همريختند. چه بسا سد و بندها شكستند و بس عيب و ننگ برجاي گذاشتند. پادشاهان از ترس تركان فرار كردند و خود را از مقابل آتش فسادشان به كناري كشيدند. به شهري وارد نشدند مگر آنكه مالك شهر را بنده ساختند و كوچهها را از افراد خود پركردند. ساكنان شهر را ترساندند و ترس و وحشت را بر شهر حكمفرما ساختند. بر فرمانروايان چيره شدند و چيرگي را فرمانروا كردند. سپس به جانب بغداد توجه كردند و درازدستي و يغماي بياماني انتشار دادند».
و پيدا نيست كه اميرالمؤمنين، خليفۀ مسلمانان جهان در بغداد چه نيازی به چنين سلطان ناتنی داشته است!
آهنگ من این است که با نشان دادن ریشه های «ناتنی»، «ناتنی» را «ناتنی» کنم.
جستار از من، مدد از برادران «ناتنی»!
با فروتنی
پرویز رجبی