ناتنی ها (66)
با تاریخ خود آشتی کنیم
و ریشه های ناتنی را، اگر نمی سوزانیم، آبیاری نکنیم!...
مورخی كه تاریخ ایران در دورۀ اشكانی را مینویسد، در پایان كار نیمهكارۀ خود، كه در حقیقت كاری طولانی اما كوتاه است، به گونهای ناآشنا احساس میكند كه گرفتار گردندرد شده است! گردندردی ناشی از نزدیك به پنج قرن گرداندن گردن فقط و تنها به سوی غرب و دوختن نگاه فقط و تنها به مرزهای غربی مهگرفتۀ ایران، بدون حتی نیمنگاهی به دردبخور به درون خاك ایران.
از بینالنهرین فقط صدای غوغا و هیاهوی هیولاهای نیمپیدا شنیده میشود و شیهۀ اسب و چكاچك شمشیر و نفیر تیر و بانگ مرحمفروشان. تنها در بینالنهرین است كه مردم به هردوسوی خود نگاه میكنند. گاهی صدای ولوله از شرق میآید كه به شرق نگاه میكنند و زمانی صدای همهمه از غرب برمیخیزد كه به غرب مینگرند.
در این دورۀ طولانی 470 ساله به نظر میرسد كه در درون ایران خبری نیست. و شاید ازیرا كه فرمانروایان مجال پرداختن به مردم و سربهسر گذاشتن با آنان را نداشتهاند. در این دوره اساطیر ایران بیشترین رشد خود را كردهاند و سرگذشت جانبازان بازگشته از غرب آبشخور بسیاری از قهرمانیها شدهاند. حتماً رستمها نیز در این دوره جانی تازه گرفتهاند.
نزدیك به 500 سال جنگ و گریز بیامان را، كه اگر هم میدان تنها در مرزهای غربی داشتهاند از درون مرزها تغذیه میكردهاند، نمیتوان كوچك و ناچیز انگاشت. اگر سیاحت و گشتوگدار آسودۀ اسكندر و اسكندریان در ایران را ناشی از خستگی مرزبانان هخامنشی بدانیم، ناگزیر باید بپذیریم كه باید مرزداران اشكانی (تورانی) با خستگی بیگانه بوده باشند، كه رومیان تازهنفس، اگر هم صدبار از رم تا فلات ایران مهمیز كشیدند، دروازههای ایران را هرگز بر روی خود گشوده نیافتند. آن یكی دو باری هم كه سپاهیان اشكانی تیسفون را رها كردند، دقیقاً برای سرگرمكردن آزمندان رومی با ثروت این شهر بود و برای یافتن فرصتی برای حراست از پشت دیوارهای ایران.
ما نزدیك به پنج قرن از درون ایران بیخبریم، اما شاهنامه و اوستایی كه از صافی این پنج قرن گذشته است، بدون تردید میتوانند، با حماسهها و عاشقانههای خود، نسیم خوشعطری از پایداری آن روزگاران را با فروتنی و نجابت به همسایگی مشام ما برسانند!
مورخ میتواند فریب این عطر خوش را نخورد، اما نمیتواند دلدادۀ طنازی آن نشود!
هر اشكِ اشكانیان در تاریخ هزارههای گمشدۀ تاریخ ایران، یوسفی است برای خود! اشكانیان، مرزبانان رعنایی بودند كه دست از گور بیرونماندۀ داریوش سوم را پس از حدود 20 سال به پهلوی او نهادند. اشكانیان بودند كه این امكان را فراهم آوردند كه ما امروز در هزار اسكندرنامۀ خود نشانی از اسكندر نمییابیم و اشكانیان بودند كه برای ایرانیان این فرصت را آفریدند كه از گجستگان تاریخ آینۀ سكندر سازند و سكندری زنند به هركه گجسته است!
ظاهراً اشكانیان نیز، مانند خواجۀ شیرازِ بیشتر از یك هزاره پس از خود، از ترك ایران بیم داشتهاند كه جز به ندرت میلی به ترك فلات ایران و شرق بینالنهرین در دامن ایران از خود نشان ندادهاند و هربار كه رنجیدهاند به سینۀ مادر خود در هیركانی پناه بردهاند!
حدود پنج قرن تاریخ اشكانیان، در دریای پنج قرن گمشده غوطه میخورد و اینك مورخ برساحل ایستاده است تا در میان امواج ناپیدای دریای تاریخ، چشم به یافتن چراغی دریایی خسته خوشكند و با نومیدی به دریای هرچاهی طناب اندازد تا مگر یوسفی را بیرون كشد و غم نخورد!
اشكانیان نخستین چریكهای تاریخ ایران هستند.
تو با شنیدن تاریخ الكن اشكانیان، صدای هر اسبی را كه بشنوی بیگمان یاد چریكی گُمبوده خواهی افتاد كه در هزاران كورهراه این سرزمین دلباختگان جان باخته است! بی سبب نیست كه اساطیر ایران باستان در میان یلان اشكانی غوطه میخورد و شیفتگان اساطیر آبشخور عیاران را در قلمرو اشكانیان میجویند.
بیگمان ادب شفاهی ایران باستان هرچه خون از پیكر پهلوانان اشكانی گرفته است به رگهای پنهان یلان اسطورهای تزریق كرده است، اما آنچه كه از اسطورهها از اعماق توفانها به ما رسیده است برای یافتن حقیقت كفایت نمیكند. الاّ این حقیقت كه چه خالی بوده است جای اشكانیان در زمان حملۀ تازیان و مغولها! قضا را كه دست رستم فرخزاد اسپهبد خراسان، مردی از پارت، بسیار تنها بود.
با تاریخ خود آشتی کنیم و ریشه های ناتنی را، اگر نمی سوزانیم، آبیاری نکنیم!...
با فروتنی
پرویز رجبی