مورخ که باشی ذهنت مشغول است همیشه

ناتنی ها (56)

نیزۀ مرد پارسی و تفنگ سر پر مرد انگلیسی

 

دوست نازنینی در سایت خود از نگاه پیران انگلیسی به جهان پیرامون نوشته بود. با این آهنگ که ماهم بر التفات خود به پیرامونمان بیفزاییم:

«اینان همیشه همینند. از زندگی با تمام وجودشان استفاده می کنند. ما شرقی ها انگار کوچ نشینیم. آیندۀ آرمانی ما در دور دست است. اینان خیالی آسوده از آینده دارند و لحظۀ حال را با تمام توان در می یابند».

یکی از خوانندگان در پیامی که برای ایشان فرستاده بود، نوشته بود:

«دکتر دوست داشتنی، تا بحال سری به منزل آقای پل زده اید؟ زنگهای هشداری که در خانه های افراد مسن وبیمار نصب میکنند را در خانه ایشان مشاهده فرموده اید؟ حقوق بازنشستگی ایشان جواب اجاره خونه و مخارج روزمره وبیمارستانی شان را میدهد؟....راستی آقای پل دروغ هم میگه؟ اگر پاسختان منفی است ممکنه بفرمایید چرا؟»

با این که منظور از جملۀ آخر را نفمیدم، باز به یاد «ناتنی ها» افتادم.

بگذریم از این که آن دوست به طور ضمنی پاسخ درخور را داده بود: «اینان خیالی آسوده از آینده دارند و لحظۀ حال را با تمام توان در می یابند».

به گمان من حرف آن دوست چیز دیگری است و برداشت این دوست چیزی دیگر. به همین خاطر هم بود که «ناتنی های 55» را نوشتم!

واقعیت این است که ما در طول سده ها آدمیانی شده ایم شرطی! مثلا در برابر هر نظری، فورا برای نظری دیگر انگیخته می شویم. مثل خود من که هم اکنون انگیخته هستم!

من خانۀ همسایگی آقای پل را دیده ام. و از این امکان، که در جاهای لازم دستگیره ای برای آدمیان مفلوجی چون من کار گذاشته شده بود، سود بسیار جسته ام... چه پنهان که خواسته ام در خانۀ خودم نیز از این «تاسیسات» رفاهی بسیار ارزان داشته باشم، اما نه دستگیرۀ درخور را یافته ام و نه به دیواری اعتماد کرده ام!... البته عدم اعتماد ما به دیوار هم مقوله ای است پرداختنی که فعلا باشد!!...

برکسی پوشیده نیست که تقریبا همۀ آجرهایی که در لندن روی هم قرار گرفته اند، دست کم ملاتشان حرام است...

اما حرف آن دوست، با آگاهی از سابقۀ انگلیسی ها، چیزی دیگر بود: « ما شرقی ها انگار کوچ نشینیم. آیندۀ آرمانی ما در دور دست است».

می خواهم اضافه کنم که ما حتی در نظرهای خودمان هم ییلاق و قشلاق می کنیم و مانند بیابانگردها قرار و آرام نداریم.

واقعیت این است که اتفاق ها افتاده اند. حالا باید در فکر چاره بود. هنگامی که کزاز می گیریم، باید اول دست به سرم ببریم و احتیاط از ابتلاء دوباره را بگذاریم برای پس از بهبودی، که همان جان سالم به در بردن است!...

پیداست که نخستین اقدام پس از بهبودی، نگاه سالم و «غیرشرطی» به جهان پیرامون است...

آشنایی با تاریخ هم سودمند است! مرحوم داریوش در سنگ نبشتۀ آرامگاه خود، در کنار نگارۀ نمایندگان حدود 30 سرزمین که تخت او را بر دوش می کشند، می نویسد:

«اگر می خواهی بدانی چند بودند کشورهایی که داریوش شاه داشت، پیکرهایی را ببین که تخت مرا می کشند. آن گاه خواهی دانست... که نیزۀ مرد پارسی دور رفته. مرد پارسی خیلی دور از پارس جنگیده است»!

و فرمایش معروف مرحوم ملکه ویکتوریا است که در کشور او هرگز آفتاب غروب نمی کند...

اندیشیدن به این دو بالیدن، حرام و مکروه که نیست، عین ثواب است!...

سلطان محمود تاریخ ما سی بار هندوستان را غارت کرد و با پول بادآورده بر رفاه و جلال حرم و شاهد بازی خود افزود. درآمد نادر هم از هند، باتوجه به کوتاهی و کمی وقت، بیشتر از درآمد کمپانی هند شرقی بود. پولی را که نادر آورد، بخشی خرج دیوانگی های او شد و بخشی هم سهم انگیسی ها. انگلیسی ها با درآمد کمپانی هند شرقی   آکسفوردها و کمبریج ها را توسعه دادند و سفیر ما در پاریس با دغدغه ای آشکار به قبلۀ عالم نوشت که خبر شده است، پسر فلان الدوله قصد تحصیل دارد، چه کند! ناصرالدین شاه هم در پاسخ نوشت: اگر جماعت ایرانی دستش به تحصیل برسد، دیگر ما آقای این رعیت نیستیم. فورا پسر فلان الدوله به ایران برگردانده شود!..

انگلیسی ها بر سر هر کوچه و بازاری تندیس سرداری را علم کردند و ما سر سردارانمان را اغلب سر علم نصب کردیم. و مرحوم امام قلی خان چند قرن صبر کرد تا باری دیگر با تندیسش به خلیج فارس نگاه کند...

به هر حال، درست یا نادرست، انگیسی ها به فکر بیمۀ مناسب و حقوق بازنشستگی مناسب بودند و ما که نخستین بار، حدود هفت سده پیش، شبه بیمه داشتیم (نگاه کنید: تاریخ مبارک غازانی)، امروز هنوز هم به تعریفی با وجاهت از بیمه نرسیده ایم!...

اگر شرطی فکر نکنیم و ناتنی های تاریخ خود را و اندیشه گماری های ناتنی را بشناسیم، راه نادرستی را نمی سپاریم...

من اگر سنگسار نشوم، انگلیسی ها را گنهکار می دانم، اما خودمان را تبرئه نمی کنم... انگلیسی ها تن به دریا و امواج سپردند و ما دل به دریای خیالات...

هر وقت که به منطق روی بیاوریم، دیر نیست. به شرطی که به شرطی قائل نباشیم!...

گذشته از این حرف ها، برگ های پاییزی به گونه ای حیرت انگیز زیبا هستند!...

 

با فروتنی

پرویز رجبی