ناتنی ها (77)
خشکهچینی راهحلها، به شیوۀ خودمان!
برای دکتر جلیل دوستخواه، استاد نازنین و آزاده
در کارهای ساختمانی اصطلاحی وجود دارد که اگر من به کارش نبرم، برای رساندن منظورم مشکل خواهم داشت: «خشکهچینی». یعنی چیدن سنگ و موزائیک در پیادهروها و جاهایی همانند، بدون بهکارگرفتن ملاط سیمان. با این شیوه هرگاه که به منظوری نیاز به کندن فضایی باشد، کافی است که یکی از سنگها و یا موزائیکها را بردارند و بعد به آسانی فضای مورد نیاز را برهنه کنند. اما برای زیرسازی خشکهچینی چنان وقت زیادی صرف میشود که پس از پایان کار، سالها در آن کوچکترین فرورفتگی و یا برآمدگی پدید نمیآید و به راحتی میتوان بر روی آن «اسکیتسواری» کرد...
اما خشکهچینهای ما، که همیشۀ روزگار وقت را طلا انگاشته ایم، می نشینند روی فضایی که باید فرش شود و با «کمونچه» خاک را هموار میکنند و سنگها یا موزائیکها را به سرعت برق در کنار هم می چینند و «کونخیزک کونخیزک» جلو میروند و در زمانی غیرقابل مقایسه با اروپا کلک کار را میکنند. البته با این تفاوت که پس از چند روز من «ویلچرسوار»، از ترس ترکیدن جمجمهام، شهامت استفادۀ از پیادهرو را پیدا نمیکنم!...
معمولا، از فنآوریهایی که امتحان خوبی پس دادهاند، استفادههای متفاوتی میشود. پیداست که ما هم که هیچوقت از قافله عقب نمیمانیم، از دستاوردهای بشری استفادههای متنوعی میبریم!... مثلا همین خشکهچینی و بهکار نگرفتن ملاط!...
اما امروز فکر میکردم که ما به خشکهچینی راهحلها خیلی جلوتر از خشکهچینی سنگ و موزائیک دست یافته ایم. با رعایت همۀ استانداردهای ملی.
ما توانایی آن را داریم که باورکنیم که «کونخیزک کونخیزک» میتوانیم راهحلها را در کنار هم بچنیم و راهی هموار برای آیندگانمان بسازیم...
و دریغ که نسل جوان، در ربودگی و خلسۀ «مد» میهنپرستی، ندانسته تسلیم فرهنگ «کونخیزک کونخیزک» شده است... و حتی گمان هم نمیکند که انباشت چالهچولولههای نامرئی میتواند راه را برای بولدُزِر هم صعبالعبور کند...
و دریغ که بسیاری از ما شیفتۀ شهید قلمداد شدن هستند.
می بینم که خبری که بوی ستم میدهد برای برخی هیجانآورتر از خبری خوش است.
و میبینم که حتی کوشیده میشود، اگر عطری دلانگیز است به بند کشیده شود و خبری دردآور یککلاغ چهلکلاغ شود. هیجان خبری تلخ بیشتر است...
هروقت در جایی گفته ام که خیابانهای تهران تمیزتر از خیابانهای خیلی از پایتخت های اروپایی است، به جای اینکه اشتباهم گوشزدم شود، با پرخاش رو به رو شدهام: «پس هوای گند تهران چی»؟...
مرا به دار بکشند، پای دار، واپسین سخنم این خواهد بود که ما با نقد میانۀ خوبی نداریم. اما با عیب جستن و یافتن چرا!
«واعظان که این جلوه در محراب و منبر میکنند» را ترجیح میدهیم به «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». هردو از یک دهان!...
بخواهیم و نخواهیم، ناگزیریم از خشکهچینی راهحلها دوری بجوییم. این شیوه ما را با یکدیگر ناتنی می کند...
ناتنی که باشیم، به آسانی همدیگر را خائن میخوانیم. تنی که باشیم، با نقد درست و به جا از خطاهای هم میکاهیم...
من خود بر این باورم که هرگز در کاری حجت را تمام نکردهام و در کوششهایم شیفتۀ نقد شما هستم. نقد شما دشنام نیست...
دشنام میوۀ کالی است که اگر برسد، نقد می شود...
با فروتنی
پرویز رجبی