شب نوشت

ناتنی‌ها (80)

ما باور کرده‌ایم که با گوش و زبانمان ناتنی هستیم!

 

تاکنون کسی را ندیده ام که تن‌فروشی را تایید کند. حتی آن‌هایی که به تن‌فروشان نیاز دارند.

و تاکنون کم‌تر دیده‌ام که گوش‌فروشی و یا زبان‌فروشی اهمیت «تن‌فروشی» را داشته باشد! الا به نسبت جمعیت کشور برای معدودی.

گویا گوش‌ها و زبان‌های ما ناتنی هستد!

درحالی‌که اغلب ما شب و روز در حال گوش‌فروشی و زبان‌فروشی هستیم! آن‌هم نسیه!

و گویا گوش و زبان نمی‌توانند ناموس ما باشند. به سخنانی که شب و روز از سر چاپلوسی زده می‌شوند گوش می‌سپاریم  و خود را ناگزیر از چاپلوسی می‌یابیم و در حالی‌که تن‌فروشان جان خود را به پنهانی در خطر می‌اندازند، در ملاء عام به گونه‌هایی بسیار متنوع گوش و زبانمان می‌فروشیم.

و برای این «فروش» حتی تشویق هم می‌شویم. هم از سوی اهالی خودی و هم از سوی ارباب جامعه. بگذریم از حراج‌ها!...

گاهی هم به احتکار زبانمان می‌پردازیم. چون باور کرده‌ایم که زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد و یا هرسخن جایی دارد و هرنکته مکانی! با این امید که شاید بتوانیم زبانمان را روزگاری گران‌تر به میدان آوریم. یعنی غیرت حضور بی‌درنگ زبانمان را انکار می‌کنیم.

شگفت‌انگیز است که بازار گوش و زبان هم سخت پایبند عرضه و تقاضا است و ناگزیریم در این یکی راسته‌بازار، دادوستدمان با دوستان به مروت باشد و با دشمنان به مدارا! البته همیشه با مراعات حال دلال‌ها و واسطه‌ها.

با این همه تن‌فروشی خیلی مذموم است. چون هم پای ناموس در میان است و هم سلامت جامعه!

 

با فروتنی

پرویز رجبی