توضیح دربارۀ نگاه من به غزلهای حافظ
از روزی که مرتکب نوشتن برداشتهایم از غزلهای بزرگترین انسان ایرانی حافظ شدهام، گاهی دوستان به گزینش عنوان «آسیابان» خرده گرفتهاند. عنوانی که هرآن میتوان عوضش کرد!
واقعیت این است که من از همان آغاز میخواستم برداشتها و احساسهایم را دستکاری نکنم، تا ببینم که اگر معجزهای شود و یک ایرانی را به حال خودش رها کنند، دربارۀ حافظ چگونه فکر میکند! از همین روی حتی از خواندن برداشتهای دیگران صرف نظر کردهام، تا مبادا خالص بودن نگاهم وجاهت خود را از دست بدهد. از این بیم داشتم که ناخواسته نگاهم به این سوی و آن سوی بدود و به جای پرداختن به برداشتهای بیشایۀ خودم، به نقد آثار دیگران بپردازم، که برنامۀ کارم نبود.
در آغاز نخستین گفتارم نوشتم:
من اگر نانوای محل میبودم، هرگز به حافظ نان بیات نمیدادم!
برای اینکه او هم به کسی غزل بیات نداده است.
واقعیت این است که حافظ شعر نگفته است، راستی را به گونهای در دهانش آسیاب کرده است که نیازی به الکش نباشد و بعد آن را با حرارت مغز و دلش و حلاوت دهانش پخته است. و به راستی، این دو آتشه سبب گرمی بازارش شده است!
چشم! عنوان را عوض خواهم کرد. خوشبختانه دستم پر است و میتوانم گاهی بگویم: «حافظ آسیابابان و من سابق»!
پس تا یافتن نامی جدید از نوشتن «حافظ آسیابابان و من سابق» خودداری میکنم. گمان نمیکنم دورۀ فترت زیاد طولانی شود.
با فروتنی
پرویز رجبی