ناتنیها (83)
سیاوشها!
اگر قرارگرفتن بر سر دوراهی و یا افتادن در دام چهارراه حوادث زندگی را سخت میکند، شاید بتوان پذیرفت که مورخان روزگار را تلخ میگذرانند. مورخان با هر گامی که برمیدارند خود را بر سر دورهی و چندراهی مییابند و چهارراه حوادث! در گذر از هر یک از این راهها مورخ سیاوشی است در برابر «ور آتش».
بیابانها، کورهراهها، خیابانها و کوچههایی که مورخ پشت سر دارد بسیار بیشمار است. مورخ با برداشت درست و نادرست خود، باید که با درنگی بر سر هر راهی داوری کند و سپس به راهش ادامه دهد. نه داوری آسان است و نه توقف. درهرحال راه باید سپرده شود.
مورخ باید هم دربارۀ راهی که اردوان پنجم برای خود برگزید و سرانجام به دام اردشیر افتاد و پوستش کنده شد، داوری کند وهم به راه منصور حلاج و هم به راه میرزاتقی خان امیرکبیر و خسرو گلسرخی. مورخ بدون داوری مجاز به حرکت نیست... شاید از این روی که بر سر دوراهی گزیدن پیشۀ آیندۀ خود از داوری درست عاجز بوده است!
در این میان، مخاطبان مورخ، که بسا در داوری دوراهیهای کوچک زندگی خود درمانده میشوند، به آسانی داوریهای مورخ را به باد انتقاد میگیرند و زندگی را به کام او تلخ میکنند و بسا که «به تصادف» حق دارند.
البته گناه از مورخ است که پیشهای سخت را برای خود گزیده است!...
و گناه از آتش که میان افسانه و اسطوره تفاوت میگذارد!...
سینۀ مورخ را خاکستر سیگاری هم که راه گم میکند میسوزاند. و تردیدی ندارم که ارداویراف هم اگر این به یقین نمیدانست که خوابی که در افسانه برایش دیده شده است آسیبی به او نمیرساند، تن به تکههای آتش نمیسپرد... و سیاوش هم به شعلهها!... البته با اجازۀ نه فردوسی، بلکه شاهنامهپژوهان...
شبی که قرار بود فردایش جایزۀ کتاب فصل را برای «سده های کمشده» دریافت کنم، خوب میدانستم که سی و شش سال آزاری که دیدهام، به اندازۀ برودت یک پیاله بستنی «اکبر مشتی» در کام کسی نیست، اما برخی در «ور آتش» کبابم خواهند کرد. از همین روی هم آگاهانه اشاره کردم به ژان پل سارتر و نوشتم:
ژان پل سارتر در سال 1964 جایزۀ نوبل را با ژستی تبلیغاتی نپذیرفت و من پس از چشیدن 36 سال آزار که عملا جوانیم و تحصیلاتم را تباه کرد و نیمی از تنم را گرفت، روی هیات داوران و دستاندرکاران را می بوسم. چون این گزینش را به فال نیک می گیرم.
من بر این باورم که هم حق نپذیرفتن جایزه گزینشی است قابل ستودن و هم پذیرفتن آن! چون هم مقاومت هنر است و هم تن به آشتی دادن و گذاشتن حرمت به آن. و این حرمت برای کسی که 36 سال آزار دیده است هم ستودنی است.
منتقدان من باورکنند که اگر من کالایی برای خرید و فروش بودم، تاکنون خیلی دست به دست شده بودم... اتفاقا از همین روی باید که گزینش داوران را پاس داشت...
هم به دهباشی گرامی ایراد گرفتن و هم به خانۀ کتاب، کمی شگفتانگیز است!
من در هرحال خودم را با دریافت جایزه سرافراز میبینم.
با فروتنی
پرویز رجبی