پیام

پیام دوست

 

دوستم هوشنگ بافکر، که نخستین آموزگارم در سیزده چهارده سالگیم بوده است، هر روز دربارۀ نگاه به حافظ پندم می دهد. او این‌بار برای حفظ 19 پیامی مکتوب برایم فرستاده است که لابد جایش در همین جاست.

 

چنانچه این غزل  از بیت آخر آغاز شود، راحت تر خواننده را به معانی و روشنایی می رساند وگرنه تا به این بیت نرسیم پی به مقصود شاعر نخواهیم برد و جان كلامش را دریافت نخواهیم كرد.

شاعر هم چون حافظ هوس كرده است برای بستن دهان مخالفان و ناكار آمد كردن زبان آنان رندانه شعر بگوید یعنی به شیوه ای سخن بگوید كه حرف دلش را به دوستان برساند و مخالفان نیز نتوانند از آن ایراد بگیرند.

 

شاعر در این غزل رندی را رندانه به خواننده می نمایاند و مقصود و هدفش را از شیوه ای كه به كار می برد ، بیان می كند ، به گمانم شفافیت و صراحتی را كه در معنی كردن واژه رندی به كار می برد در مكتب حضرت حافظ بی سابقه ست اما او رند ست وزرنگ و برای گیج كردن مدعیان پس از این روشنی بیان وصراحت كلام بدون درنگ باز دست به رندی می زند و پرده ای از هوس بر آن می كشد تا هم چنان رازش از دید مخالفان مخفی و پوشیده بماند و یا دست كم در حد هوسی زود گذر تلقی شود.

 

چه كسی ست كه در زندگی هوس نكند كه هوس كند، دل به هوس ندهد و گاه نیز در دام هوس گرفتار نیاید.

هوس تا كودكانه ست حتا ارج و قرب هم دارد و همدلی را نیز سبب می شود. اما حافظ داناتر و رندتر از آن ست كه باور كند كه مدعی به این آسانی ها ادعای های او را می پذیرد. بنا بر این ورق دیگری رو می كند تا حریف را از رو ببرد.

روفتن خاك راه معشوق، آن هم با نوك مژگان را یكی دیگر از هوس های خود معرفی می كند. و موجب افتخارو سر بلندی خود می داند. بیان رندانه و نازك بینانه چنین هوسی به چه كسی حتا حاكم ومفتی و شارع و عسس زیان می رساند. چه انگی مگر دیوانگی می توانند به او بزنند ؟ جرم دیوانگی هم دار و درفش نیست.

 

او تنهاست و از باد صبا می خواهد تا در هوسی كه در سر دارد یاری اش دهد (هوس شكفتن) . چون در شب تار گرفتار ی سفتن مروارید ظریف و لطیف دشوار و نابجاست هر چند شگفت آورست و شادی بحش.

 

هوس دیگرش آن ست كه در شبی به ارجمندی و راهگشایی چون   شب برات  تا صبح  یار را در كنار داشته باشد. اما وقتی هوس می كند داستان دلدادگی اش را از مدعیان واین وآن مخفی سازد خود به بیهودگی آن اذعان می كند و محبوب را برای توجیه سخن خود شاهد می گیرد واز او همدلی می خواهد و رندانه می گوید: پنهان كردن داستانی كه دهان هر مدعی از آن پرست و بر زبان هر مخالفی جاریست هوسی غیر منطقی ست  كه با رندی و زرنگی نیز نمی شود مخفی اش كرد.  و پس از آن رو به میهماندار دل خود می كند وسفره دلش را باز می كند:

 

اگر هوس كرده ام كه شكایت دل خویش با تو بگویم و از او خبری بشنوم همه می دانند كه در كوی تو میهمان ست و تو بآ مهربانی به میزبانی او مشغولی . می دانم كه به هوای دل تو و به خاطر تو از دستم رفته ست .

اما من هوس كرده ام بدانم كه پس از من بر سر تو چه آورده ست؟ به من هرچه خواست گفت و كرد، اكنون به من بگو با تو چه كرده ست؟ می دانی كه مرا انگشت نمای خاص و عام كرد و قصه مرا بر سر زبان ها انداخت.

نازنینا! برایم بگو آیا او نازدارت بود و با تو راز داری كرد؟ هوس شنیدن خبر ها را از الف تا ی از دهان  شیرینت دارم . هر چند رندانه كوشیده ام كه راز میان من و تو پوشیده بماند، اما خود شاهدی چه كسی اسرار ما را فاش می كند. بی گمان تو نیز از او جفا كشیده ای و وفا ندیده ای.

 

حافظ در این جا نیز رندی را به اوج می رساند. او كه تا كمی پیش از این رندانه سخن گفتن را برای گمراه كردن مدعی، برای پی نبردن به اسرارتجویز می كرد، اینك به طرزی رندانه تر،  دست به افشاگری می زند و بی پرده و آشكار دست دل را رو می كند و دل را مسبب این پرده دری ها قلمداد می كند  و به محبوب هشدار می دهد كه این میهمان بر او نیز جفا خواهد كرد و به او نیز وفا نخواهد كرد. و رندانه اعتراف می كند كه هنگامی كه دشمن در خانه لانه كرده ست رندانه سخن گفتن نیز كار ساز نیست و دوست نادان و حسود بیشتر از مدعی و دشمن می تواند آسیب بزند.  
 
هوشنگ
 
 
         

--
PARVIZ.RAJABI@GMAIL.COM