پیام دوست

پیام دوست

در بیان داستان ایماء!

همراه زنده یاد اخوان ثالث

 

 

باز هوشنگ خوب و بافکرم دست به نقدی زده است که نمی‌توان از آن گذشت:

 

دوست عزیزم، پرویز

 

در یكی از «حافظ‌نامه‌ها»   نوشته بودی كه دلت می خواهد به شیراز بروی، كوچه هایش را ببینی و به كوی و برزن هایش سر بكشی و در كوچه باغ ها و باغ هایش گشت بزنی و با شیرازیان همكلام و همدم شوی تا مگر ردی از خواجه بدست آوری و یاحد اقل به جو وفضایی كه خواجه در آن نفس كشیده و زیسته ست نزدیك شوی، تابتوانی این پدیده ساده و نیز بسیار پیچیده را بهتر درك كنی. باچشم گوش ببینی و باگوش چشم بشنوی و با تن وجانت حال و هوای شیراز را لمس كنی، تا شاید بفهمی كه چرا خواجه حاضر نبود مصلی و ركن آبادش را   حتا با بهشت عوض كند. وچرا باور داشت كه گل وجودش بیرون از شیراز پژمرده شده و دوام نمی آورد. همه از خود می پرسند كه حافظ چگونه به این درجه از شهرت و محبوبیت رسیده است؟ اما كمتر می پرسند شیراز چه بوده ست و چه داشته ست كه كسی مانند خواجه آفریده ست وخواجه را تا این اندازه به خود گرفتاركرده ست ؟          

با خواندن این مطالب به یاد حرف های زنده یاد اخوان ثالث افتادم كه یك سال پس از انقلاب در یك برنامه تلویزیونی در جواب پرسش پرسشگر كه چراهنوز شعری از شما منتشر نشده و این كم كاری و سكوت را چگونه توجیه می كنید؟

شادروان اخوان با همان لهجه شیرین خراسانی اش گفت: ببین باباجان تعجب ندارد، من در پیش از انقلاب و در تمام مدت شاعریم عادت كرده بودم كه از سمبل ها استفاده كنم و زبان اشاره واستعاره را به كاربرم و از گوشه وكنایه وطنز و واژگان دوپهلو، برای انتقال منظورم، بهره ببرم. من و شاعران هم نسل من با این ابزار ها آشنا بودیم و خوانندگان ما نیز، هم اشارات ما را می فهمید ند وهم معنی مورد نظر مارا از واژگان دوپهلو دریافت می كردند. رنگ ها، شخصیت ها، موقعیت های تاریخی وداستان ها و اسطوره ها و شكست ها و پیروزی های گذشته مواد خامی بودند كه در ساختمان شعر به كار می گرفتیم، تا هم از موانع بگذریم وهم از

چشم دشمن پنهان بمانیم. انقلاب به ناگهان پیروز شد و همه موانع از میان رفت و دیگر نیازی به حرف های پیچیده نیست، اما نباید فراموش كرد كه در این میان ما هم خلع سلاح شده ایم و ابزار و زبانی كه در به كار گیری اش استاد بودیم دیگر نه قابل دركست و نه جوانان ونسل نو می تواند با آن ارتباط بر قرار كنند.

این تاخیر نیز برای یاد گیری زبان نو و شیوه نو لازم ست اگر یاد گرفتم، بی گمان شعرم را خواهید دید هر چند باور دارم كه نسل پس از انقلاب شاعران و نویسندگان خود را پیدا خواهد كرد. و ما هم بهترست محترمانه كنار برویم و میدان را به جوانان واگذاریم.

 

سخن اخوان را از زاویه دیگری نگاه كنیم. چرا با وقوع انقلاب او و شاعران هم نسلش خلع سلاح می شوند و در جستجوی شیوه نو و زبانی نو برای شعر خود هستند؟ اما هنوز زبان حافظ و اشاره ها و كنایه های او بازارش گرم و پر مشتری ست و خیلی از ابیاتش ضرب المثل شده و همچنان به دل می نشیند؟

 

از دو حال خارج نیست. یا تشابهات و همسانی های زیادی میان دوره ما و عصر خواجه وجود دارد و به همین دلیل به آسانی می توانیم با او ارتباط برقرار كنیم. و اگر بتوانیم پیرامون خود را بشناسیم و درك كنیم شناخت دوران خواجه دور از دسترس نیست، ما هنوز هم چون زمان حافظ به اشارتی با سر می دویم و به عبارتی نیز سر می دهیم چون نقد عمر باخته ایم تا این هنر را آموخته ایم .

 

یا این كه شعر حافظ با همه كهن بودنش كهنه نمی شود چون به گونه ای ست كه گذشت زمان بر آن بی تاثیرست وهنوز روز آمد ست و باب لب و دندان من و تو و منطبق بر تحول جامعه ست.  

            

هو شنگ بافكر- زردبند   

                 

 



--
PARVIZ.RAJABI@GMAIL.COM