پیام دوست
دربارۀ آرمانشهر (76)
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلك را سقف بشكافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشگر انگیزد كه خون عاشقان ریزد
من وساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شكر در مجمر اندازیم
تا به حال با حافظ حاكم بر دلها سروكار داشتیم. اما ببینیم که او در نقش یك مصلح اجتماعی كه درد مردم را دارد، چه می فرماید:
«ای عاشقان دگرگونی و ای خواستاران تغییر نظم موجود و ای انسانهایی كه مایلید طرحی تازه بریزید ونظمی جدید برپا سازید. - طرحی كه شادی و خوشبختی به ارمغان میآورد و آزادی و رهایی را پیشكشتان میكند. دست در دست هم دهیم و به خشونت پشت كنیم. ما اهل خشونت نیستیم. در برنامۀ ما خنجر و شمشیر وتیر و مرگ ومیر دیده نشده است. بنیاد طرح ما بر عشق و دوستی وشادی استوار است. به جای بوی آتش وخون، بوی گل و جام شراب ارغوانی رابرگزیدهایم. پس درنگ نكنیم و گرد هم حلقه بزنیم وبا حلقۀهای گل به سوی رقیب برویم و با نثار گل، رویش را شاداب كنیم و غم دل از دلش را بیرون كنیم. اگر لشگر اندوه وغم پای پس نكشد و جای به شادی وسرور ندهد شگرد عاشقانۀ دیگری را به كار می بریم، تا او را از پا در آوریم. با ساقی همدست می شویم، با شراب ارغوانی مستش می كنیم و مهر و عشق و مهربانی در جانش می ریزیم، تا دیگر گرد غم و اندوه نگردد».
دست افشان و پای كوبان و هلهله كنان سقف كلنگی و ناپایدار دهر را با نیروی عشق و سازندگی شكافتن كجا و تخریب و ویرانی از روی خشم و نادانی كجا؟
اولی هم رقیب را میسازد و هم خود را. اما دومی هم حریف را تخریب میكند وهم خودش خراب می شود. حافظ از قبیله عاشقان است. او پیش و بیش از هر كس به نقش نیروی شگرف عشق در سازندگی و دگرگونی فرد و جامعه پی برده است. او مانیفست عدم خشونت را در همین چند بیت به زیبایی و روشنی بیان كرده است. برای شكافتن سقف فلك، به دنبال چوب و فلك نیست. زیرا میداند كه این ابزار كارساز نیست.
شگفتا كه شیوه مورد پسندش شیوه ای منفی و ایستا نیست. حركتی زنده و پویا ست. منتظر نمیماند تا دشمن به سویش بیاید. او به پیشباز حریف میرود و گل و دوستی نثارش میكند. تا او هم زیبایی وعطر گل و لطافت دوستی و مهربانی را تجربه كند. اگر خشونت وسنگدلی اشهنوز مقاومت كند، خواجه از پای نمینشیند و راهی دیگر میجوید و این بار دست به سوی یار همیشه در كنارش «نسیم» دراز میكند و از او میخواهد تا عطرگردانی و گلابگردانی كند و بوی شكری را كه در مجمر می سوزد در هوا پراكنده سازد، تا فضای بهاری جان وخان ومان را در بر گیرد، تا آرامش و صلح بهشتی بر خشونت وپلشتی چیره شود و زیبایی و خوبی بر جای زشتی و بدی نشیند و خواجه بدون خشونت به هدفش برسد. زیرا او ایمان دارد كه پیروزی هنگامی كامل میشود كه حریف نیز مزۀ خوشی و لذت آزادی را بچشد و دوستی را بیازماید.
من چه كنم كه خواجه زودتر از گاندی ولوتر كینگ و ماندلا مانیفست سیاست عدم خشونت را به این روشنی و زیبایی سروده است. من چه بگویم كه خواجه نگفته باشد من اگر به خواجه نبالم و افتخار نكنم و انقلاب ماه مه 68 دانشجویان فرانسه را پیروزی پاكی ودوستی و انفجار عشق و مهرورزی و محكومیت زر و زور بدانم و اگر انقلاب نارنجی را انقلاب بدانم، پس جواب خواجه را چه بدهم كه زودتر، روشنتر، و انسانی تر، راه رسیدن به انقلابي كه انفجار شادي و شور و روشنايي و نور و دستيابي به جهاني بهتر را فروتنانه نشانمان داده است. گناه خواجه نيست ما راهيان خوبي نبوده ايم، چون شيفته و اسير برق شمشير بوده ايم.
هوشنگ بافكر – زرد بند