آرمانشهر حافظ (93)
نشانی بسیار کمرنگ از محافل روزگار حافظ!
برای دوستان مهربانم مریم خانمحمدی و لیلا منصوری
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد
پیداست که مشکلی عمومی و اجتماعی و همیشگی، سرانجام بیت نخست غزل امروز را به صورت ضربالمثل درآورده است. حتما در روزگار حافظ هم بازار ناز طبیبان رونق داشته است. جالب است که امروز هم دربارۀ طبیبان اغماض میشود و به نظر من این اغماض که ناشی از ضعف بشر در رویارویی با گرفتاریهای شخصی است، اندکی به اصل صداقت (و انصاف) خدشه میزند.
از خودم میپرسم که طبیبان روزگار حافظ که بودهاند و چه میدانستهاند و از چه موقعیت اجتماعی برخوردار بودهاند و چگونه بودهاند که نازشان خریدار داشته است. و شگفتانگیز اینکه حافظ نگران بیماری «معشوق» است و نگران وجود «نازک» او. اما کدام «گزند» و بیماری؟
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد
وچگونه است که از کران تا کران، سلامتی در گرو سلامتی یار است؟ و «عارضه»ها کدامها هستند؟ کدام بیماریها نگرانکننده هستند و کدام گذرا؟.. و «معشوق» اگر همسر شاعر نباشد، تکلیف او چیست؟ باید بسوزی و نگران بیماری یار باشی و حتی ندانی که او رو به کدام سو آرمیده است!..
راستی را عیادت چگونه بوده است؟ ساده نگذریم از کنار داستان! «هست و نیست» بیشماری از هنجارها در شکل و ترکیب جامعۀ روزگاران مختلف نقشی به سزا داشتهاند. – نقشی که رگههایی از بافت سنتهای امروزی ما هستند و ما توجه چندانی به حضور آنها نداریم..
راستی اگر بیمار یار حافظ بوده است، او چگونه به او گفته و یا رسانده است که تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد؟!.. شاید هم یار حافظ بیمار نبوده است و او تنها در آرزوی سلامتی همیشگی او بوده است.
سلامت همه آفاق در سلامت تست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
در بیت بعدی بیدرنگ به یاد روانشاد استاد ماهیار نوابی میافتم که با آب تاب برایم تعربف میکرد که «سرو سهی» یعنی سرو شاهد و بینا. او بعدها این برداشت خود را در شمارۀ پنج سال دوم (دیماه 1361) مجلۀ چیستا چاپ کرد.
با این تعبیر، «سهی قامت» باید کسی باشد با بینایی به کمال و مُشرِف و نه حتما کسی که بالایی بلند دارد...
بدین چمن چو درآید خزان یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
اما «بساط» در بیت بعدی هم اصطلاحی جالب توجه است. لابد به معنی انجمن و محفل. اما کدام انجمن و محفل که این قدر اشارۀ به آن (مانند مِزُن ها و محفل های قرن نوزدهم فرانسه) بی دغدغه انجام میگیرد؟ از کنار این «بساط» هم نباید به آسانی گذشت. – بساطی که میتواند منتقدان بدبین و بدپسند هم داشته باشد. – محفلی که زمانی گفت و گوهایش در دهانها میچرخند و حافظ نگران آوازۀ ناخوشایند محبوب خود است. اگر حافظ بدون اشاره به بساط و محفلی خاص نیز زمزمه کرده باشد، به نظر من این زمزمۀ او با همۀ کمرنگیش، رنگی قابل تامل و فاشکننده از روزگار او را دارد.
دران بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنۀ بدبین و بدپسند مباد
البته با بیت بعدی پای ممدوحی را نیز میتوان به میان کشید. من خودم چنین باوری را ندارم. توجهم تنها رعایت احتیاط است! وگرنه بیتهای بعدی رد پای «ممدوح» را پاک میکنند. مگر اینکه خواجه را نیزعنصری «عنصریوار» ببینیم!
کمال صورت و معنی زامن و صحت تست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
هرانکه روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو بجز چشم او سپند مباد
اما درمان با گلاب و آب قند چقدر به درمانهای فوری روزگار خودمان میماند. البته چاشنی شکرین و عطرافشان سخن حافظ شفابخشی دگر است.
شفا زگفتۀ شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
با فروتنی
پرویز رجبی

