پیام دوست
الا یا ایها الساقی ادر كاسا و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
این غزل پژواك ندای صادقانه كسی است كه تجربه عشق دارد، با دیده دیده است و پسندیده و سپس عنان جان را به دست دل داده است تا راه خود رود و كار خویش كند و او را در بند عشق گرفتار کند و راه رهایی را به او بنمایاند، این شراره شور انگیز از درون كسی برخاسته است كه دلسوخته عشق است و در میدان آزمون عشق گاهی پای پیاده دویده است و زمانی سواره تاخته است و در ره عشق بیداریها كشیده و دیده برهم ننهاده است. اما در همه حال و در همه جا برای وصل به معبود سر از پای نشناخته و دمی از گامزدن و پیش رفتن نایستاده است.
هر چند سالك خام اندیش راه عشق بوده و با خام خیالی پیمودن این راه را آسان می دانسته اما گامزنان و در هر گامی به پیش با دشواریهای آن و ناشناختهها برخورده است كه حل آن به تلاش بیشتر و نیروی عشق ژرفتر و پایمردی بیشتری بستگی داشته است. و او در این سیر و سفر دریافته است كه هرچه به پیش میرود، این راه تمامی ندارد و مقصود و محبوب دور از دسترس میباشد، اما همو هنگامیكه به پشت سرش نگاه میكند در مییابد كه راه بس درازی را پیموده است كه در ابتدای كار تصورش نیز برایش نا ممكن بوده است و او هرگز فكر نمی كرده است كه پس از گام نخست به گامهای دیگری نیاز باشد.
اما اكنون كه تجربه پشت تجربه كرده و گامها از پس گام برداشته است، میداند كه عاشقشدن چه آسان و عاشقماندن چه دشوار است. او از ته جان احساس كرده است كه دیدن و پسندیدن و دل بستن خان نخست وادی عشق است و سادهترین خان وندیدن و دلكندن رسم روزگار است، واما دل به دلدادن و در دل محبوب جاخوشكردن و دل خویش را خانۀ امن او كردن مشكلترین آزمون رهروان عشق است. و انگشت شمارانی بختیارند كه این راه را تا انتها بروند و راهیان بختیار نیز از تبار كسانی اند كه كمتر از دشواری و ناهمواری راه گله كرده اند. زیرا شور وشادی پیوستن به معبود ناهمواریها را هموار و دشواریها را به خاطراتی خوش تبدیل كرده است.
كسی كه بیقرار یار است و آن كه به عشق كار در تكاپوست و شخصی كه شیفته میهن خویش است و فردی كه درد دین دارد و كسی كه دلبسته زن و فرزند خود است و آن كه به پیرامون و سرزمین خود عشق میورزد و آن كس كه دل در گرو آسمان و ستارگان دارد و انسانی كه خرد و دانش و فهمیدن و فهماندن را هدف قرار داده است همگی در زمره خیل رهسپاران عشق اند و عاشق.
اگر بوعلی سینا عاشق حكمت و پزشكی نمیبود كجا میتوانست به مرتبه چنان والایی دست یابد. و اگر ادیسون محو بررسی و تحقیق و كنجكاو فهمیدن و دریافتن اسرار نمیشد چگونه امكان داشت با اختراع برق به جهانیان روشنایی و آسایش و پیشرفت ارزانی دهد. میكل آنژبه هنگام نقاشی كردن و مجسمه سازی از جان مایه میگذاشت تا به آثارش جان بخشد و آنرا جاودانه سازد. چنانچه لوتر كينگ به آزادي و برابري انسانها ايمان نداشت تا پاي جان اين راه را دنبال ميكرد؟ عشق فروتنانه و مبارزه جانانه گاندی در راه سیاست عدم خشونت بود كه نامش را جاودانه ساخت. پله عنوان سلطان فوتبال را به ارزانی و آسانی بدست نیاورد. او در راه بهدست آوردن این افتخار آنی از تمرین و دویدن در پی توپ گرد و ناایستا نایستاد و از سر و پاها وتن وجان و زمان خویش مایه گذاشت. چون به فوتبال عشق میورزید و مهمتر از هرچیز از ته دل مردمش را دوست داشت و شادی و سرافرازی آنان برایش مهم بود. ماری كوری عاشق دیگر و نمونۀ دیگر و در عرصه دیگر برای كشف اسرار با جان خویش معامله كرد و به نخستین زن جهان مشهور شد. او ثابت كرد كه می توان از اتم به جای ویرانی و كشتن در راه آبادانی و جان بخشیدن بهره برد.
حافظ نیز در میدان ادب و شعر از پس عمری ریاضت و ممارست به مقام یكتایی و دردانه ای و در عرصه عاشقی به استادی رسیده است. او می داند كه گذر از گردنههای عشق بسیار دشوار است و برای بیان آن نیاز به شراب لعلگون دارد تا بتواند شمهای از آن را باز گوید و به راهیان و سالكان ره بنمایاند و هشدارهای لازم را بدهد. تا بیراهنما در این وادی پای نگذارند، او آنان را از عواقب كار باخبر میسازد اما آنان را از تلاش برای دریافتن عشق و درآغوشگرفتن مقصود و حلشدن در محبوب منع نمیكند، به وارونه به آنان امید میدهد كه چنانچه در پی یكیشدن با معشوق هستند از یاد او غافل نشوند و به هنگام یكیشدن با محبوب هرچه را جز او فراموش كنند و به زبان دیگر خواجه توصیه میكند كه خودتان را از یاد ببرید و «منم» ها را نیست كنید تا در وجود او هست شوید و دوباره جانبگیرید و به محبوب امكان دهید تا او نیز در شما هستی و جانبگیرد.
زرد بند
هوشنگ بافکر