ترازوی هزارکفه

^2

 

^نگاهی به همسایگان فلات‌ِ ایران‌ِ پیش از^هخامنشیان 

 

^پرهیز از انداختن نگاهی كوتاه به پیرامون ایران‌ِ پیش از هخامنشیان غیر ممكن است‌. این نگاه اگر باحوصله انجام بپذیرد، ملال‌آور است و اگر به ایجاز باشد بسیار كمرنگ و مات خواهد بود. بنابراین می‌كوشم‌، تا اختصار بیش از حد، به پریشانی چشم‌انداز نیانجامد. 

 

^2. 1:

 

^مدنیت آشور

 

^خوانندۀ كم حوصله می‌تواند از خواندن این بخش صرف نظر كند!

^حكومت حدود هزار و هشتصد سالۀ آشور (2400 تا 612 پیش از میلاد) در شكل‌گیری تمدن‌های بین‌النهرین و دیگر تشكل‌های مدنی كرانۀ شرقی مدیترانه و آسیای مقدم سهمی تعیین كننده دارد. آشوریان در حقیقت نزدیك به دو هزاره‌، با آهنگ بسیار كندی كه حركت مدنی در عصر باستان داشت‌، مدنیت گهوارۀ تمدن را مكرر آسیاب كردند و از نو به قالب زدند! 

^در این رساله برای آشنایی با آشور و دیگر فرهنگ‌ها و مدنیت‌های معاصر آشور از كوتاه‌ترین راه استفاده خواهم كرد و سعی خواهم كرد كه با انبوهی از نام‌های بیگانه ذهن خواننده را آشفته نكنم‌. در این‌جا نیاز ما تنها به بزنگاه‌های حساس تاریخ است و فراهم آوردن زمینه‌ای تاریخی برای مبحث برخورد تمدن‌ها. به همین سبب از آوردن منبع نیز پرهیز می‌كنیم‌. منابع آشورشناسی محدود می‌شود به كتیبه‌ها (حدود 200 هزار قطعه‌) و نگاره‌های فراوان فرمانروایان آشور و به ندرت نبشته‌های مصری به خط هیروگلیف (مخصوصاً كتیبه‌های العمرنه‌) و دستاوردهای باستان شناسی‌، به ویژه از نیمۀ هزارۀ دوم به بعد. البته در كتاب مقدس نیز (كتاب دوم شاهان‌، اشعیا، ناحوم نبی‌، ارمیأ نبی و حزقیال نبی‌) گهگاه به اشاره‌هایی برمی‌خوریم‌، كه در كنار و با مقایسۀ با مفاد كتیبه‌ها نمی‌توانند خالی از فایده باشند. 

 

^O

 

^آشور نام سرزمین باستانی نیرومندی بود، كه در دو كرانۀ دجله‌، از نظر تاریخی نقشی بسیار مهم و تعیین‌كننده در تاریخ جهان باستان‌، در گروه كشورهای فرهنگ بین‌النهرینی و فلسطین داشت‌.

^از تبار مردم این سرزمین آگاهی قابل اتكایی در دست نیست‌. به گمان‌، نخست آمیخته‌ای از مردم‌، از آسیای صغیر، ارمنستان و سپس قوم‌های گوناگون سامی «و آریایی‌» جمعیت اصلی آشور را تشكیل می‌داده است‌. نام این باشندگان نخستین با نام خدایشان آشور یكی است‌. ظاهراً این نام نیز مانند نام خود ساكنان نخستین ریشه‌ای سامی ندارد و احتمال همریشه بودن آشور و اَسوره و اهورۀ در زبان‌های سانسكریت و اوستایی بسیار است‌. اگر همریشه بودن نام آشور با اسوره (اهوره‌)، كه بخش نخست نام اهورمزدا را تشكیل می‌دهد، درست باشد، به میزان نقشی پی‌می‌بریم كه عناصر فرهنگی در مدنیت‌های همسایه دارند.

   

^ایلوشوما مؤسس حكومت آشور، كه از خاندانی آموری بود، حدود سال 1920 یا 2050 پیش از میلاد، به بابل حمله برد و برای نخستین بار برتری قدرت آشور را به نمایش گذاشت‌. آموریان را قومی آریایی می‌دانیم‌. 

^در قرن‌های 16 و 15 پیش از میلاد، با حكومت میتانی‌ها روبه‌رو می‌شویم‌، كه زبان‌، دین و نام‌های خاصشان با هیتی‌ها خویشاوند است‌. جایگاه اصلی میتانی‌ها منطقۀ میان فرات و بِلیشو است‌. اینك در میتانی سلسله‌ای فرمان می‌راند كه با توجه به نام‌های خاص فرمانروایان و امیران و با توجه به این‌كه اینان در اسناد خود خویش را هاری‌، یعنی آریایی‌، می‌خوانند، تباری آریایی دارند. ظاهراً این آریایی‌ها كه همراه روسای خود به میتانی كوچیده‌اند، قدرت آشور را در هم شكسته و میتانی‌های بومی را به قدرت رسانده بوده‌اند.

^در نامه‌های العمرنه به نام‌هایی برمی‌خوریم كه بدون تردید آریایی اند. بی‌شماری از این نام‌ها در خاندان‌های حكومتی فلسطینی به چشم می‌خورند. به این ترتیب‌، سراسر سوریه تا مرز كویر آكنده است از آریایی‌ها. در شمال سوریه‌، در منطقۀ كُماژِن و در دو سوی فرات نیز به خاندان‌های آریایی (ایرانی‌) برمی‌خوریم‌. به این ترتیب با نخستین تاثیرگذاری متقابل مدنیت‌های آریایی و سامی رودرروی هستیم‌.   

^سلمنصر اول (1273 ؟ -1244 ؟ پیش از میلاد) تمام منطقۀ بین‌النهرین علیا را تا فرات به تصرف خود در آورد. سلمنصر دژهای كوهستانی اورارتو یا ارمنستان و سرزمین گوتیان را به تصرف خود درآورد و بعد متوجه حوریان و مزدوران هیتی و اخلمو شد، تعداد بیشماری را كشت و 180 آبادی را ویران كرد و آتش زد. به این ترتیب حوریان آخرین سنگر خودرا از دست دادند و آشوریان در دروازۀ سوریه‌، مستقر شدند.

^در نیمه‌های سدۀ سیزدهم پیش از میلاد، شاه آشور بابل را به تصرف خود در آورد و آشوریان را غرق در افتخار ساخت‌. یكی از نتیجه‌های ناپسند چیرگی مدنیتی بر مدنیت دیگر غرور و افتخار همراه آن است‌. شاه آشور در كتیبه‌ای كه از یكی از بناهای آشور به دست آمده است می‌گوید، كه شاه دشمن را ناگزیر از جنگ كرد، سپاهیان او را قلع و قمع كرد و به دست خود شاه را اسیر كرده و گردنش را مانند یك چارپایه با لگد خرد كرده و آن‌گاه اورا با تن برهنه و دست بسته نزد خدای خود در آشور برده است‌. نوشته یا اعتراف شاه آشور ما را با حاصل یكی از نخستین سندهای برخورد تمدن‌ها آشنا می‌كند. شیوۀ این گردن‌شكستن به كار مقدمۀ رساله‌ای می‌آید كه دربارۀ تحقیر و یا كشتن آدمیان به كمك ناحیۀ گردن است‌. مسلماً گیوتین یك‌شبه اختراع نشده است‌.  

 

^O

 

^اواخر سدۀ 12 پیش از میلاد بنی اسراییل بر سرزمین مقدس تسلط یافته بود و آرامیان كه در سوریه قدرت گرفته بودند بین‌النهرین و بابل را زیر سلطۀ خود داشتند. بر كوه‌های ارمنستان و غرب فلات ایران هرج و مرجی تمام عیار حكمفرما بود. به این ترتیب مدنیت‌های آسیای مقدم با تمام توان خود در حال ساییدن یكدیگر و یك دگرگون‌سازی مدنی بی‌سابقه بودند.  

^شاه وقت آشور می‌گوید، با قبیلۀ آرامی اخلمو 24 بار جنگید و حتی در یك مورد دو بار در ظرف یك سال از فرات گذشت و این قوم را شكست داد و غارت كرد. بایستی كه تسلط شاه پیروز در ساحل فلسطین خیلی موفقیت آمیز بوده باشد كه او توانسته است در آب‌های مدیترانه‌، به شكار نهنگ رفته و خود یك نهنگ شكار كرده باشد.

^در این مرحله از برخورد تمدن‌ها، شاه آشور بر خود می‌بالد كه همسایه یا دشمن را چنان شكست داد كه توانست در آب‌های ساحلی او با خیال راحت رخت از تن بكند و شنا كند! 3000 سال پس از این شنای تاریخی‌، استثمارگران اروپایی با آسودگی بیشتری در سراسر جهان برای خود استخرهای گرم و سرد و میدان تنیس می‌سازند و نخجیرهای بزرگی را برای خود قرق می‌كنند. برخی نیز با خیال راحت یكی از وزرای كابینۀ خود رابه وزارت مستعمرات می‌گمارند و به استثمار خود به نام استعمار وجاهت قانونی می‌بخشند. برای شِلتاق در فضا هم كه به نام دانش‌، حد و مرزی وجود ندارد. به این ترتیب می‌بینیم كه از تجربه‌های یورش‌های مدنی‌، پس از بیشتر از سه هزاره استفاده می‌شود.

 

^و این بدان معنا است كه به تجاوز مدنیتی به مدنیت دیگر به چشم یك دستاورد و میراث «بشری‌» نگریسته می‌شود! با این میراث كهن باید كه دست از گور بیرون‌ماندۀ همۀ پیامبران آزادگی و جوانمردی و مهربانی لگدمال شده باشد و از انگشت سبابۀ هیچ پیامبری اثری نمانده باشد.

 

^O

 

^با فعالیت‌های توسعه طلبانۀ جدید در زمان آشورنصیرپال دوم (883-859 ؟ پیش از میلاد)، كه فاتحی سختدل بود، دوران طلایی امپراتوری جدید آشور آغاز شد. مورخان عادت كرده‌اند كه در گزارش‌های خود، هرگاه كه دربارۀ فرمانروایی مقتدر سخن می‌رانند، از دوران او به نام دوران طلایی یاد كنند. این اصطلاح نه تنها قباحت خود را از دست داده است‌، بلكه وجاهت هم یافته است‌! گویا طلا این ویژگی را دارد كه در لجن هم كه غوطه بخورد اعتبار خود را از دست نمی‌دهد! مانند دوران طلایی ملكه ویكتوریا، كه خورشید در قلمرو قدرت او هرگز غروب نمی‌كرد.

 

^O

 

^همۀ آنچه كه دربارۀ دورۀ طولانی فرمانروایی آشورنصیرپال می‌دانیم از سنگ نبشته‌های خود اوست‌. درگزارش گام‌به‌گام سفری جنگی‌، در سال 877 پیش از میلاد، از كَركَمیش تا دشت انطاكیه در امتداد جبل لبنان به سوی دریای بزرگ‌، خود آشورنصیرپال می‌نویسد، كه سلاح خودرا در دریای ژرف شسته است‌، برای خدایان گوسفند قربانی كرد است و خراج سواحل دریا را از مردم منطقه گرفته است‌.

^شاید بتوان آشورنصیرپال را، با تكیه بر نوشته‌های خود او، سالار همۀ جباران عصر باستان‌ِ تاریخ خواند. غنایم سفرهای جنگی او صرف ساخت كاخ‌های پرهزینه می‌شد. او با شیفتگی زیاد گزارش سفاكی‌های خودرا، در كنار پیكركنده‌های بی‌شمار، زینت بخش دیوارهای این كاخ‌ها می‌كرد. هنگامی كه شهری گشوده می‌شد، برجی بر یك بلندی ساخته می‌شد و آن را با پوست فرماندهان نافرمان می‌پوشاندند. پیداست كه دباغی پوست آدمیان نیز پیشینه‌ای دراز دارد.   

^آشورنصیرپال مردی مبتكر بود! بعضی را به درون برج می‌انداخت و جلو آن‌ها دیوار می‌كشید، برخی دیگر را در بالای برج به سیخ می‌كشید و چندی را با میخ‌های چوبی به پیرامون برج می‌آویخت و علاوه بر این افسران نافرمان را قطعه قطعه می‌كرد. بسیاری از مردم را می‌سوزاند و بسیاری دیگر را به اسارت می‌برد. گوش و بینی و انگشتان شكست‌خوردگان را می‌برید و چشمانشان را كور می‌كرد و از انباشتۀ زندگان و مردگان مناره می‌ساخت و سرهای اسیران را از درختان پیرامون شهر می‌آویخت‌، جوانان و دوشیزگان را در آتش می‌سوزاند و برخی از زندگان را در دیوار كاخ كار می‌گذاشت و سرانجام بقیه را در صحرا هلاك می‌كرد. گمان می‌رود اگر در كاری گروهی‌، جمعی از نقاشان پرده‌ای از حاصل پیروزی‌های آشورنصیرپال را فراهم بیاورند، این پردۀ پرعبرت می‌تواند زینت‌بخش نخستین تالار موزۀ برخورد تمدن‌ها باشد. 

 

^سلمنصر سوم (858-824 پیش از میلاد)، پسر و جانشین آشورنصیرپال‌، 21 سال از 25 سال سلطنت خودرا در میدان جنگ و غارت به سر برد. تصور خونی كه این كه این مرد میدان خونریزی به چشم خود دیده است دشوار است‌. در نبردی نزدیك حمات در فلسطین‌، 14 هزار تن از سپاه دشمن از پای درآمدند و میدان نبرد برای كشتگان تنگ شد و با اجساد كشتگان‌، با ابتكار جالب توجهی بر رود اُرُنتِس پل زدند. در این لشكركشی ثابت شد كه برای دستیابی به تمدنی دیگر می‌توان از انباشتۀ كشتگان‌ِ دو تمدن متخاصم پل ساخت و به كمك آن از آب گذشت‌. بعدها این تجربۀ تاریخی بارها مورد استفادۀ فرمانروایان دوره‌های طلایی جهان قرار گرفت‌.

^فرمانروایان موسی نبودند كه به یك فرمان آب دریا را برای عبور همراهان خود كنار بزنند. 

^در حمله مجدد سلمنصر در 841 پیش از میلاد به فلسطین‌، باغ‌های پیرامون دمشق ویران شد و دشت ثروتمند حورا به غارت رفت‌. در ستونی از مرمر سیاه كه از سلمنصر به دست آمده است و اكنون در موزۀ بریتانیا نگهداری می‌شود، چكیده‌ای از جنگ‌های شاه گزارش شده است‌. در این گزارش خراج كشورهای گوناگون از جمله بنی‌اسراییل و همچنین سجدۀ یهوه در حضور شاه آشور آمده است‌. لابد كه اگر امروز هم كشوری به نام آشور وجود می‌داشت بنی‌اسراییل دمار از روزگار مردم چنین كشوری می‌كشید. اما این صفحۀ از برخورد مدنیت‌ها زودهنگام بسته شده است‌. مگر این‌كه اسراییلیان عقل كنند و انگ آشوری بودن به فلسطنیان بزنند. در برخورد تمدن‌ها نمونه‌های فراوانی از نیاز به انگ‌زدن وجود دارد!  

 

^O   

 

^در سال 713 پیش از میلاد، سارگون یكی از شاهان مقتدر آشور، با استفادۀ از اختلاف میان شاهك‌های زاگرس‌، آبادی‌ها و شهرهای زیادی را در ناحیۀ كرمانشاه و همدان به تصرف خود درآورد. گزارش خود او از حملۀ به غرب ایران تصویر روشنی از چگونگی سپاهگردانی و دشواری‌های یك سفر جنگی در راه‌های صعب العبور را به دست می‌دهد.

^این گزارش سارگون از این روی دارای اهمیت است كه به سپیده دم عصر تاریخی ایران برمی‌گردد: صعود از كوه سیمره كه قلۀ رفیعش مانند نیزه قد به فلك افراشته و سر در بهشت دارد و دامنه‌اش به جهان زیرین می‌رسد و مانند گردۀ ماهی‌، هیچ گذرگاهی از سویی به سوی دیگر ندارد، از هر طرف دشوار است‌. در كناره‌های آن گردنه‌ها و پرتگاه‌هایی دهان گشوده‌اند، كه حتی دیدن آن‌ها وحشت می‌آفرینند. با شعور زیاد و روحیه‌ای قوی‌، كه خدایان عطایم فرموده‌اند، پیشاهنگان سپاهم را به كلنگ‌های مفرغی مجهز كردم و آنان توانستند كمر كوه‌های بلند را شكافته و راه را بگشایند. من در راس سپاهیانم قرار گرفتم‌، ارابه‌ها، سواره نظام و جنگجویانی را كه در كنارم داشتم‌، مانند عقاب‌هایی دلیر از فراز این كوه‌ها گذراندم‌.

^در نگاره‌های آشوری‌، شاه سوار بر گردونه در حال عبور از راه‌های كوهستانی به چشم می‌خورد. اوایل 710 پیش از میلاد، سراسر سوریه‌، فلسطین به استثنای یهودا و اغلب مناطق زاگرس در تصرف آشور بود. قلمرو آشور در زمان سارگون پهناورتر و شاید هم نیرومندتر از همیشه شد. او ابتدا در نمرود كه پایتخت نظامی آشور بود به سر می‌برد، اما در سال 717 پیش از میلاد، دژ سارگون را، با شكوه و عظمت هرچه تمام‌تر، در چند كیلومتری شمال شرقی نینوا بنا كرد و بر سنگ یادبود این مدنیت نو بنیان نوشت كه آشور (خدا) عمر دراز، بدن سالم‌، دل شاد و روان روشن به او بدهد، كه چنین نشد و یك سال بعد، در سال 705 در میدان نبرد كشته شد و خدایان آشور سنگ روی یخ شدند.

^اكنون از ساحل مدیترانۀ فلسطین تا مصب اروندرود در خلیج فارس و از زاگرس و كردستان تا بخشی از آسیای صغیر، با همۀ راه‌های بازرگانی عصر سارگون‌، با همۀ فرآورده‌های كشاورزی‌، كانی و دستی‌، در اختیار سرزمین آشور بود و در بابل و فلسطین‌، كه همواره هدف شاهان توسعه طلب آشور بودند، ظاهراً هیچ جنبشی پیش بینی نمی‌شد. اورارتو در ارمنستان و جبال تاوروس چنان ضربه‌های مهلكی خورده بود، كه جرات جنبیدن را از دست داده بود و سناخریب‌، كه از سوی پدر برای سلطنت تربیت ویژه یافته بود، با فراغ بال می‌توانست در سال 704 پیش از میلاد قدرت را به دست گیرد. سپس حملۀ به اورشلیم در دستور كار قرار گرفت‌. حزقیا برای این‌كه دروازۀ اورشلیم را به روی سپاهیان سناخریب نگشاید مقداری سیم و زر و گنجینه‌های گران‌بهای دیگر و نیز دختران و حرمسرایش را با نوازندگان مرد و زن خود تسلیم سناخریب كرد. تا برخورد تمدن‌ها در حد ممكن به آرامی انجام پذیرد. علاوه بر این‌ها سناخریب بخشی از قلمرو اورا به فلسطینیان داد.

^شكست حزقیا، كه به تشویق اشعیای نبی از گشودن دروازۀ شهر سر بازمی‌زند، در باب‌های 18 و 19 كتاب دوم پادشاهان تورات به روایتی دیگر آمده است‌. سناخریب پس از اورشلیم به طرف مصر لشكر می‌كشد. در حالی‌كه خود او دربارۀ حاصل كار سكوت می‌كند، كتاب مقدس از كشته شدن 185 هزار تن از سپاهیان آشور به دست فرشتۀ خداوند، البته پشت دیوارهای اورشلیم‌، می‌نویسد. این بار برخورد تمدن‌ها را فرشتۀ خداوند هدایت می‌كند! 

^یوزِفوس‌، مورح یهودی‌، از كشته شدن همین تعداد به سبب شیوع طاعون گزارش می‌دهد و به قول هرودت بیشماری موش شبانه بندهای چرمین سلاح سربازان را جویده‌اند. به گمان آبشخور شركت موش‌ها در برخورد تمدن‌ها این تفكر است كه در برخورد تمدن‌ها می‌توان روی نیروهای غیبی نیز فكر كرد. بنابراین بهتر است كه به سخن مبلغان گوش فرا داد. كه این خود نوعی گفت‌وگوی یك‌طرفه است‌. 

^در بابل اوضاع بدتر از فلسطین بود، اما با پیروزی سناخریب بر بابل تا سال 694 اوضاع بابل آرام بود. در این سال سناخریب از زمین و دریا به ایلام حمله برد و پس از تصرف چند شهر در كرانۀ خلیج فارس و گرفتن غنیمت به آشور بازگشت‌.

^در این هنگام پارس‌ها نیز، كه سرگرم برداشتن گام‌هایی برای مدنیت خود بودند، از فرصت استفاده كردند و بخش‌هایی از شرق ایلام و شاید هم انشان را به تصرف خود درآوردند. در سال 689 پیش از میلاد، نبرد دیگری میان ایلام و آشور در ساحل دجله روی داد و سناخریب كاری از پیش نبرد و از سر خشم شهر تاریخی بابل را، با ابتكاری تاریخی‌، به قول خودش از پی تا بام ویران كرد و كوچه‌هارا از مردگان انباشت و سپس شهر را آتش زد و برای این‌كه حتی خاك معابدش فراموش شود، به شهر آب بست و آن را به چراگاه تبدیل كرد. هشت سال بعد، در ژانویۀ 681 پیش از میلاد سناخریب در حال نیایش در معبدی در نینوا به دست پسرانش كشته شد و خدایانی كه نگهبانش بودند خرد و خمیر شدند. پسران پدركش به آرارات فراری شدند. این برخورد مدنی از نوعی بود كه بتواند زمینۀ نابودی مدنی بابل را برای همیشه فراهم آورد. البته كورش برای شكستی كه به بابل وارد آورد، به آن‌ها منت نهاد و منشور آزادی را برایشان صادر كرد كه بیشتر به درد موزه می‌خورد.

 

^نخستین اقدام اسرحدون (680-669 پیش از میلاد)، شاه جدید آشور، بازسازی بابل بود، كه بهتر از پیش ساخته و بازسازی شد و خدایان تبعیدی به معابد خود بازگشتند. در فلسطین‌، كه منطقه‌ای پرآشوب بود، اسرحدون ناگزیر از خشونت شد. البته همۀ فرمانروایان هر از گاهی ناگزیر از اعمال خشونت می‌شوند. امیر صیدا، كه در سال 677 پیش از میلاد سر به شورش برداشته بود، گردن زده شد. سپاهیان اسرحدون صیدا را زیر و رو كردند و خاكش را با تلاش زیادی به دریا ریختند. مردم صیدا به آشور تبعید شدند و خود شهر به صور واگذار شد.

^در این هنگام با این‌كه مادها رسما زیر نظارت آشور قرار داشتند، عملاً در حال تشكیل كشوری و یا به عبارت بهتر مدنیتی مستقل در جنوب دریاچۀ اورمیه بودند. اسرحدون‌، كه سخت نیازمند اسب فلات ایران برای سپاه خود بود، می‌كوشید تا به نحوی از قدرت گرفتن مادها جلوگیری كند. او با این منظور چند بار تا قلب ایران‌، نزدیك تهران كنونی‌، نفوذ كرد.

 

^آشوربنی‌پال‌، پسر و جانشین اسرحدون به جنگ با ایلام پرداخت و پس از مدت‌ها كشمكش سرانجام در سال 639 پیش از میلاد آشوریان پیروز شدند و ایلام و پایتختش ویران شد. سپاهیان آشور همۀ گنجینه‌ها و اشیأ گران‌بهایی را كه شاهان ایلام قرن‌ها پیش از سومر و اكَّد برای مدنیت خود فراهم‌آورده و در ایلام بر هم انباشته بودند تاراج شدند. سربازان آشور 25 روز ایلام را زیر پا نهادند. خاندان شاهی و بزرگان شهرها را به آشور انتقال دادند. در این جنگ آشوربنی‌پال زیگورات شوش و حتی آرامگاه‌های شاهان ایلام را ویران كرد و به قول خودش‌، «مجسمۀ» گاوهای زینتی دروازۀ معبد را از جای كند و 32 مجسمۀ شاهان ایلام را كه از طلا، نقره‌، برنز و سنگ ساخته شده بوده‌اند با خود برد و معبدهای ایلام را با خاك یكسان كرد و ]خاك‌[ خدایان را به دست باد سپرد و سربازانش به بیشه‌هایی راه یافتند كه هیچ بیگانه‌ای موفق به دیدنشان نشده بود و پس از آشنایی با اسرار آن‌ها، آن‌هارا به آتش كشیدند و نابود كردند و بر روی ایلام ویران نمك و خار پاشیدند و سر و صدای جانوران و فریادهای شادی را از كشتزارها دور كردند. به دستور آشوربنی‌پال جانوران وحشی و بیابانی را در ویرانه‌ها رهاكردند، تا در آنجا مانند خانه‌های خودشان به سربرند.

 

^بعدها از این كشف بزرگ برای نابودی مدنیت‌، بارها و بارها استفاده شد، اما كسی را به یاد آشوربنی‌پال نینداخت‌. نه در نیشابورِ مغول‌ها را و نه در ویتنام‌ِ آمریكایی‌ها را. از معجون‌ِ مجمع‌الجزایرِ مدنی‌ِ یوگوسلاوی كه نگو! 

^

مدنیت‌ها، پیش از این‌كه به اندازۀ كافی با یكدیگر گفت‌وگو كرده باشند، گاهی بیش از حد به پروپای هم پیچیده‌اند. كشوری مثل هندوستان كم گیر می‌آید كه با وجود كثیرالمله بودن‌، نای‌ِ درگیری را نداشته باشد. البته در هندوستان نیز گاهی هندوها و مسلمانان بداخلاقی می‌كنند و مرافعه راه می‌اندازند، اما با توجه به میزان جمعیت این شبه‌قاره‌، این مرافعه‌ها چیزی نیستند.    

 

^پس از آشوربنی‌پال‌، آشور در آستانۀ سقوط قرار گرفت و حدود 25 سال بعد، در سال 612 پیش از میلاد برای همیشه از جغرافیای مدنی جهان محو شد. 

^بزرگ‌ترین هنر آشوریان توانایی جنگیدن و تاختن بی رحمانه بر مدنیت‌های ضعیف همسایه و غارت اندوخته‌های حكومت‌ها و مردم بود. آشوریان تقریباً همۀ پدیده‌های فرهنگی خودرا از بابل داشتند و تقریبا چیز تازه‌ای به آن نیفزودند.

^یكی از دستاوردهای مهم آمیزش فرهنگ‌های بین‌النهرین و فلسطین و آرامی‌های میان این دو، رونق خط آرامی بود. آرامی‌ها در سدۀ 10 پیش از میلاد با تغییرهایی كوچك در خط الفبایی فینیقی (سامی غربی‌) خط بسیار ساده‌ای درست كردند كه به نام خودشان به خط آرامی مشهور است‌. این خط بعدها مورد استفادۀ اقوام گوناگونی از غرب آسیا گرفته تا آسیای میانه و جنوبی قرار گرفت‌.
 
دنباله دارد



--
PARVIZ.RAJABI@GMAIL.COM