ترازوی هزارکفه

موقعیت بابل (گهوارۀ مدنیت و فرهنگ‌) در آستانۀ سقوط 

 

در نگاهی گذرا كه به مدنیت‌های آشور و ایلام انداختیم‌، تا حدودی نیز با بین‌النهرین و بابل‌، كه به گهوارۀ مدنیت و فرهنگ شهرت یافته است‌، آشنا شدیم‌. اینك كه بناست دفتر تاریخ بابل به دست كورش برای همیشه بسته شود، نگاهی هم به این مدنیت بزرگ جهان باستان بیندازیم‌:

در حقیقت با فتح بابل به دست كورش‌، آخرین فصل تاریخ كشور و تمدنی بسیار كهن‌، كه چندین هزاره تقریباً مركز فرهنگی جهان به شمار می‌آمد، بسته می‌شود. البته وضعیت اجتماعی و سیاسی بابل به هنگام این لشكركشی نیز باید در پیروزی كورش تعیین كننده باشد. با همۀ وارستگی‌ها و فضیلت‌هایی كه برای كورش قائل شده‌اند، باید كه در این زمان سراسر آسیای مقدم و بین‌النهرین از وضعیت موجود خود به تنگ آمده بوده باشد، كه ما در این‌جا با بازترین آغوش تاریخ‌، برای دربرگرفتن یك مهاجم بیگانه روبه‌رو می‌شویم‌.

 

تورات بیشتر از عادت یك كتاب آسمانی‌، بر منجی بودن كورش پا می‌فشارد و آن‌را متبلور می‌كند و روی هم رفته جوی فراهم می‌آید، كه حدود 130 سال بعد، گزنفن برای آفریدن فرمانروایی والا، اندیشمند، شجاع و در عین حال منصف‌، كورش را الگوی كار خود قرار می‌دهد. امروز نیز رفتارِ كورش‌ِ كتاب گزنفن‌، در بسیاری از موارد می‌تواند الگوی فرمانروایان جهان باشد. باری‌، جدا از شخصیت خود كورش‌، جو حاكم بر منطقه را نباید از نظر دور داشت‌.  

كاوش‌های باستان شناسی نشان می‌دهند، كه شهرِ جهانی بابل به روزگار آبادانی‌، با موقعیت حساس خود بر سر راه‌های سه قارۀ آسیا، آفریقا و اروپا و همچنین در میانه دریاهای فارس‌، سرخ و مدیترانه‌، شهر بسیار بزرگی بوده است‌. شهر معروف حلّه‌، هستۀ اصلی بابل روزگاران گذشته را تشكیل می‌داد. فرات‌، كه كرانه‌های آن با آجری سرخرنگ به صورت سكو ساخته شده بود، با بریدن باروی پیرامون شهر از میان آن می‌گذشت‌. هنوز هم باقی‌مانده‌هایی از این سكوهای آجری‌، كه بخش‌هایی از آن به سبب تغییر مسیر فرات در آب قرار گرفته‌اند، موجود اند. به طوری كه از گزارش‌های مورخان بر می‌آید و بقایایی از آن را باستان‌شناسان از زیر خاك بیرون كشیده‌اند، شهر بابل دو بارو داشته است كه به صورت یك مربع بنا شده بوده است‌. پیرامون این بارو خندقی عمیق و پر آب داشت‌. از خاك خندق برای مالیدن آجرهای مورد نیاز دیوار استفاده شده بود. در دو كنارۀ بالای دیوار فضاهایی سرپوشیده ساخته شده بود و در میانۀ این دو راهی برای گذر یك ارابۀ چهاراسبه‌. این بارو 100 دروازه داشت‌، كه خود گویای عظمت آن است‌. از بزرگی شهر همین بس كه اغلب در فضای میان بناها و خانه‌ها، باغ‌ها و مزرعه‌هایی قرار داشتند. شهر دارای خیابان‌هایی مستقیم بود، كه به فرات منتهی می‌شدند و در كنار خود خانه‌هایی 3 یا 4 طبقه داشتند. در محل تماس هر خیابان با فرات نیز دروازه‌ای فلزی قرار داشت‌.

وقتی كه از شمال شهر، آنجا كه فرات به درون شهر راه می‌یافت‌، به شهر وارد می‌شویم‌، به ویرانه‌ای برمی‌خوریم كه مردم پیرامون آن را مقیلیبه می‌خوانند. این ویرانه باقی‌ماندۀ یكی از كهن‌ترین بناهای بابل است‌، كه آن را نَبوكَدنِزَر (نبوكدنصر) بازسازی كرد و خشیارشا بخش‌هایی از آن را ویران كرد. بر بلندی مكعبی به ارتفاع حدود 20 متر، هرمی قرار داشت كه در مقطع آن ظاهراً تندیس‌هایی از خدایان قرار داشته‌اند، كه سبب خشم زیاد خشیارشا شدند. هرودت از این تندیس‌های زرین خدایان و هدیه‌های گران‌بهای پیرامونشان‌، كه به آن‌ها نثار شده بود، گزارش كرده است‌. ارزش طلای همۀ این دم و دستگاه‌، كه در آن روزگار به بابل سرازیر شده بود، 9 میلیون طالان بوده است‌. حتی پس از ویران شدن هرم به وسیلۀ خشیارشا، بنای معبد بر جای خود باقی بود، كه بعدها از آن به صورت دژ استفاده می‌شد. این بنا در درون شهر شاهی ساخته شده بود، كه با باروی خاص خود از دیگر بخش‌های شهر جدا می‌شد. پیرامون كاخ باغ‌ها و پارك‌های تفریحی دربار قرار داشتند. مجموعۀ دیگری كه از حدود 300 تپۀ ویران تشكیل یافته است‌، امروز نیز «قصر» نامیده می‌شود. این‌ها در حقیقت‌، به طوری كه از مهر آجرها برمی‌آید، كاخ‌ها و ت ئ'سیساتی بوده‌اند، كه نَبوكَدنِزَر ساخته بوده است‌. این مجموعه به قدری بزرگ است كه بدون قطب‌نما نمی‌توان از آن دیدن كرد. همۀ آجرها به یك رنگ نیستند. در میان این آجرها به آجرهای سیاه‌، سفید، آبی‌، قهوه‌ای‌، نخودی و گاهی سرخ برمی‌خوریم‌. به كمك این رنگ‌ها تزیینات نقشی دیوارها شكل گرفته بوده‌اند. پاره‌هایی از این تزیینات به دست باستان‌شناسان افتاده‌اند، كه در آن‌ها جانورانی مانند شیر و گاو، به نبشته‌هایی به خط میخی سفید رنگ بر زمینه‌ای آبی‌، به تصویر كشیده شده‌اند. قلعه در حصار بارویی قرار گرفته كه با دروازه‌هایی با حیاط داخلی مربوط می‌شده‌اند.

راهی مرتفع‌تر، كه مانند بستر راه‌آهن است و از دو جانب شیب تندی دارد، از این دروازه به قلعۀ اصلی‌، كه خود بناهای گوناگونی برای ساكنان داشته است‌، منتهی می‌شد. در جنوب این كاخ مجتمع سومی از ویرانه وجود دارد كه امروز عمران علی نامیده می‌شود. به ظن قوی این مجموعه را بقایایی از باغ‌های معلق بابل دانسته‌اند. آب مورد نیاز این بخش به كمك مجراهایی از فرات تامین می‌شده است‌. با توجه به آب و هوای منطقه‌، طبیعی است‌، كه این باغ‌ها با پایان گرفتن عملیات نگهداری‌، رو به ویرانی گذاشته‌اند.

بقایای دیگری از دورۀ بابل باستان در دست است‌، كه متعلق به جنوب شهر اند. از آن میان ویرانۀ بزرگی است كه عرب‌ها آن را برج نمرود می‌نامند. این بنا در بخش بورسیپا، اما در درون باروی بابل قرار داشته است‌. دیگر اثر قابل ذكر هرمی است‌، كه بخشی از برج آن باقی مانده است و آن را نباید با هرم دروازۀ شمالی بابل اشتباه كرد. و همین طور ویرانه‌هایی از بناهایی دیگر كه چندان آذینی نداشته‌اند.

بابل با رود فرات در پیرامون خود و به سبب حاصل خیزی بیش از حدی كه مدیون فرات بوده است‌، هرگز بیمی از خشكسالی معمول در خاورمیانه و نزدیك نداشته است‌. از این روی‌، در زمان آبادانی یكی از آبادترین شهرهای منطقه بوده و به ویژه با موقعیت بازرگانی خود، بر سر راه مهمترین راه‌های بازرگانی جهان‌، از ثروت هنگفتی بر خوردار بوده است‌. طبیعی است كه در زمان حملۀ كورش مردم ملیت‌های گوناگونی در این شهر می‌زیسته‌اند و به این شهر چهره‌ای بین‌المللی داده بوده‌اند.

 

با این ویژگی‌هاست كه شكوفایی علوم در بابل و در همۀ عرصه‌ها نیز قابل درك می‌شود. از موقعیت استثنایی این شهر این بس‌، كه پس از هخامنشیان‌، نه سلوكیه و اشكانیان توانستند از پیرامون آن صرف نظر كنند و نه ساسانیان و نه پس از فروپاشی آنان‌، عرب‌ها. تیسفون و بغداد، اولی بیرون از مرزهای طبیعی ایران و دومی در دوردست مكه و قبیلۀ قریش‌، می‌توانند پیام‌های خوبی داشته باشند برای توجیه موقعیت بابل و احیاناً توجیه حملۀ كورش‌!

 

به سخن كوتاه‌: بابل یكی از نخستین شهرهای جهان است كه میزبان مدنیت‌های زیادی بوده است و می‌توانسته است‌، اگر فرمانروایان رخصت و فرصت می‌دادند، در همان روزگاران به گفت‌وگوی تمدن‌ها مجال بدهد. 

شایسته می‌بود كه متخصصان تاریخ بین‌النهرین و بابل‌، با كتیبه‌های فراوانی كه در دست است‌، به جامعه‌شناسی بین‌النهرین و بابل می‌پرداختند. 

 

دنباله دارد

--
PARVIZ.RAJABI@GMAIL.COM