ترازوی هزارکفه
فتح بابل (2)
 
 
شاید شایسته باشد، كه در بررسی‌های تاریخی‌، شاخه‌ای نو به نام «محفل‌شناسی تاریخی‌» یا نامی با این مضمون پدید آید. حتماً در هزاره‌های گمشده نیز چیزی به نام «افكار عمومی‌» وجود داشته است‌. در رفتار حتی سفاك‌ترین فرمانروایان می‌توان به بازتاب‌هایی از افكار عمومی برخورد كرد. در هر برهه‌ای از تاریخ ایران‌، در ایران اتفافی افتاده و به افكار عمومی هنجار و آهنگی دیگر داده است‌. مورخ می‌پندارد، كه همواره «محفل‌های شاهانه‌» و «افكار عمومی‌»، هنوز اندام نگرفته و قوام نیافته‌، دستخوش دگرگونی بوده‌اند. شاید بتوان ریشۀ نبودِ اعتمادِ لازم به تجربه را، در ایرانیان‌، در هموارگی‌ِ همین دگرگونی‌های‌ِ پیاپی و بیگانه باهم‌ِ محفل‌های شاهانه و افكار عمومی یافت‌. شاید از همین روی و به خاطر حذف مدام تجربه است‌، كه در تاریخ ما سطح محفل‌های شاهانه و افكار عمومی‌، روندی همواره رو به نزول داشته‌اند و سرانجام در دوره قاجارها، این روند نزولی به كودكانه‌ترین حد خود رسیده است‌. از همین روی است كه دوره به دوره‌، از میزان صدور تجربه‌های ما به جهان كاسته شده است و به میزان واردات تجربی افزوده شده است‌. امروز ما كم‌تر از هر چیزی از تجربۀ خود و گذشتگانمان استفاده می‌كنیم‌. و یا بهتر است كه بگویم كه امروز ما اصلاً به تجربه بها نمی‌دهیم‌. شاید ضرب‌المثل چو فردا شود فكر فردا كنیم خطرناك‌ترین هنجاری باشد كه ما اغلب با خونسردی زیادی از آن استفاده می‌كنیم‌! بی‌شماری از ما كارهای مهم امروز را با خونسردی تمام به فردای معجزه‌گر می‌اندازیم‌، كه خود فردای دیگری را به دنبال دارد. برخی حتی توكل به خدا را كاری مذهبی می‌دانند و در نتیجه در بیشتر امور زندگی خود توكل به خدا دارند و می‌خواهند كه تنبلی یا بی‌تدبیری خود را مستقیماً با توكل خدا جبران بكنند. توكل هم كفه‌ای است از ترازوی مورد نظر ما.

 

از رخنۀ یهودیان به دربار خشیارشا خبر داریم‌. آن‌چه در زیر می‌آید داستانی است كه تا حدود زیادی پرده از روی تلاش‌های پشت‌پردۀ یهودیان برمی‌دارد: سیمای خشیارشا در تورات‌، در كتاب اِستر (ستاره‌) كه به نام همسر یهودی خشیارشا است‌، مانند كورش‌، اما نه به درخشندگی او، سیمایی خواستنی برای یهودیان است‌. در كتاب اِستر داستانی می‌آید كه قوم یهود، برای زنده ماندن و رهایی از پیگرد، به آن نیاز دارد: خشیارشا كه از هند تا حبشه بر 127 ولایت فرمان می‌راند، در سال سوم سلطنت خود مهمانی 17 روزۀ باشكوهی در باغ دربار شوش ترتیب داد كه سروران و خادمان 127 ولایت‌ِ او به شركت در آن خوانده شده بودند. فضای جشن شوش در تورات‌، اگر هم از حقیقت فاصله داشته باشد، نمایندۀ برداشت تورات از دربار ایران است‌. پرده‌های كتان‌، به رنگ سفید و لاجورد، با ریسمان‌های سفید و ارغوانی‌، از حلقه‌های سیمین‌ِ ستون‌های مرمر سفید آویخته‌، دیوان‌های سیمن و زرین نشانده بر فرشی از سنگ سماق و مرمر سفید و سیاه و دُر، نوشابه‌ها در پیمانه‌های زرین و ظرف‌ها همه گوناگون و شراب‌، درخور گشاده‌دستی شاه به فراوانی و نوشیدن موافق میل‌. و ضیافت دیگری از این دست از آن‌ِ شهبانو وَشتی (استر) و برای زنان خسروی‌.

هفتم روز از جشن‌، چون شاه را شراب می‌رباید، هفت خواجه‌سرا را اشاره می‌دهد، تا شهبانو وَشتی را دیهیم بر سر به پیشگاه آورند، تا زیبایی او را بر مهمانان بنمایاند. زیرا كه نیكومنظر بود. شهبانو نمی‌پذیرد. شاه را از این نافرمانی خشم در درون زبانه می‌كشد و از «هفت رایزنان‌» شاهی می‌خواهد تا دربارۀ ملكه ر ئگیی در خور بزنند. رایزنان می‌گویند، گناه شهبانو تنها به دامان شاه نرسیده است‌، دامن همۀ كشور از آن خواهد آلود. اینك است كه همۀ زنان فارس و ماد این رفتار را از او بیاموزند. پس شهبانو را برای همیشه از رسیدن به پیشگاه شاه بازمی‌دارند و جریان را به سراسر كشور بازمی‌نمایند.

سپس بنا می‌شود كه از سراسر كشور دخترانی زیباروی و باكره را به دربار بخوانند تا شاه را یكی به جانشینی وَشتی پسند افتد. در این میان دختر زیبارویی بود اِستر (هَدّسه‌) نام‌، دخترعموی مُردخای‌، یهودی اسیری كه در دربار بود و سرپرستی اِستر را داشت و از او خواسته بود كه خویشاوندی خویش را با او پنهان دارد. سرانجام در ماه دهم‌، نوبت به استر می‌رسد. خشیارشا را، كه در سال هفتم فرمانروایی بود، استر پسند می‌افتد و او را به شهبانویی خود برمی‌گزیند.

روزی مردخای به تصادف به توطئه‌ای علیه خشیارشا پی می‌برد و به پنهان استر را و استر شاه را در جریان می‌گذارند و در نتیجه گنهكاران بر دار آویخته می‌شوند و استر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌شود. خشیارشا پس از این رویداد، به هامان پسرهَمَداتَه بیشتر از همۀ بزرگان جاه و سروری می‌بخشد. به گونه‌ای كه همگان نزد او كرنش می‌كنند، الاّ مردخای‌. هامان كه از یهودی بودن مردخای آگاه شده بود، نزد شاه به بدگویی از یهودیان پرداخته و فرمان كشتن همۀ آن‌ها را در سراسر كشور از شاه می‌گیرد. استر چون از پریشانی یهودیان آگاهی می‌یابد، كس نزد مردخای فرستاده و سبب احوال جویا می‌شود. مردخای داستان باز می‌گوید. دیری نمی‌گذرد كه استر، به تدبیر، شاه را از برنامۀ ماهان آگاه می‌كند. ماهان به استر بخشیده شده و فرمان رهایی و آزادی یهودیان به سراسر كشور فرستاده می‌شود و مردخای با تن‌پوشی شاهانه به رنگ لاجوردی و سفید و تاجی زرین از حضور شاه به در می‌آید و برای یهودیان سرور و شادی به ارمغان می‌آورد. چنین می‌شود كه مردخای در میان قوم خود آوازه‌ای بلند می‌یابد. اینك یهودیان هركسی را كه دشمن می‌پندارند می‌كشند و شمار كشتگان در دو روز تنها در شوش به 800 نفر می‌رسد، اما در سراسر كشور به 77 هزار نفر. از این روی است كه روزهای 14 و 15 ماه آزار روزهای جشن نكاح برای یهودیان است‌.

در پایان كتاب استر می‌آید كه مردخای پس از خشیارشا مقام دوم را در كشور داشت‌. این بود چكیدۀ روایت كتاب استر در تورات در بارۀ خشیارشا.

چگونگی داستان استر و مردخای از نظر تاریخی روشن نیست‌. از كل داستان تنها آرامگاه مردخای در همدان مانده است‌، كه مورخ را بر آن می‌دارد كه داستان استر را از بیخ و بن افسانه نپندارد. همین امروز هم دریچۀ ورودی كوچك و اسرارآمیز بقعۀ مردخای هزار خروار بار بر دوش آدمی می‌گذارد و می‌خواهد ثابت كند كه حتماً در پشت پرده خبرهایی هست‌. گویی هوای درون آرامگاه از ذرات معلق سرب تشكیل شده است‌.

در هر حال باید كه در داستانی كه از تورات آوردیم رگه‌هایی از حقیقت نهفته باشد. در حقیقت قوم یهود با كشف معجزه‌آسای كورش‌، هرگز از هخامنشیان دل نكند و با دلبستگی زیاد، هر جا كه توانست هخامنشیان را بر بدنۀ دین خود پیوند زد. در این‌جا تنها هدف ما این بود كه چشمانمان در دل تاریكی با اشباح تاریخ خو بگیرد. زیرا گاهی اشباح نشان از كالبدهای زنده دارند و گاه كالبدها چیزی جز شبح نیستند! داستان استر و مردخای تنها داستان تورات نیست كه اشباح هخامنشیان در آن غوطه می‌خورند.

  

تا زمان كورش هیچ كس نتوانسته بود، قلمرو فرمانروایی حكومتی را تا این اندازه گسترش دهد، اما این گسترش نه تنها برای خود كورش مشكل‌آفرین بود، كار جانشینان او را نیز سنگین كرد. پس از كورش‌، تا فروپاشی حكومت ساسانیان جنگ ایرانیان با همسایگان خود هرگز فروكش نكرد. كورش‌، برای نخستین بار، با ایجاد كشوری چند ملیتی‌، رسمی را آورد، كه اگر هم پایۀ تفاهم بی‌مانند ایرانیان با ملت‌های بیگانه شد، برای دنیای پس از او همواره مشكل آفرین بود. در زمان كورش جمعیت ایران متنوع بود. با این‌كه نظام حكومت چند ملیتی كورش بسیار جوان بود و هنوز برای ایجاد یكپارچگی كاری نمی‌توانست صورت بگیرد، آشوری‌ها، سامی‌ها، تورانی‌ها یونانی‌ها نیز كم و بیش در كنار ایرانیان قرار گرفتند. كورش در همه جا كوشید تا شاهك‌های ملت‌های شكست خورده را به حكومت ملت خود بگمارد و یا فرمانروایی از میان خودشان برایشان برگزیند.

حاصل همین رفتار كورش با مدنیت‌های بیگانه است كه حتی امروز آشوریان‌، پس از گذشت بیش از 25 قرن از حذف نام كشور آشور از جغرافیای جهان‌، ایران را میهن خود می‌شمارند. كورش 3 فرمانروایی بزرگ و نیرومند جهان باستان‌، یعنی فرمانروایی‌های ماد، لیدی و بابل را برانداخت و 3 فرمانروای بزرگ‌، یعنی آستیاگ‌، كرزوس و نبونید را از كرسی قدرت محض به پایین كشید، اما هیچ‌كدام از آنان را نكشت و تنها به كوتاه كردن دست آن‌ها از قدرت قناعت كرد. دنیای پس از كورش این رفتار را فراموش نكرد، اما فرمانروایان آن را از یاد بردند! --
 
دنباله دارد

پرویز رجبی